۱۳۹۳/۱۰/۰۱

سفرنامه- قسمت سوم

اونجا هم باید ماشین عوض میکردیم و با یه ماشین دیگه میرفتیم سمت کربلا. از ماشین که پیاده شدیم یه جوونی ( اسمش عادل بود)  اومد سراغمون که اگه الان بخواید برید کربلا ، مسیر 3 ساعته رو باید حداقل 10 ساعته طی کنید و شب نمیرسید. از طرفی بچه ها اصرار داشتن که بریم که به زیارت شب جمعه کربلا برسیم. همه هم خسته و خلاصه این آقا با چند نفرمون صحبت و اصرار که شب بیاید خونه ما. استراحت کنید و حموم برید و خستگی در کنید و فردا بعد از نماز صبح براتون ماشین میگیرم که سریع و راحت برید. قبول کردیم! 2 تا تاکسی برامون گرفت و رفتیم سمت خونه ش. توی همین سوار شدن و رفتن تا نزدیک تاکسی، چندین نفر اومدن سراغمون که شب بیاید خونه ما. زن و مرد کنار جاده ایستاده بودن تا مسافرا رو ببرن خونه شون و پذیرایی کنن.رسیدیم خونه، پدر خونواده اومد و خوش امد گفت و اومد سراغمون که جورابامون در بیاره و ببره بشوره. نگفت جوراباتونو در بیارید. خودش اومد جورابارو در بیاره و به اصرار میخواست ببره. میگفت لباساتونو در بیارید و بدید ببرم بشورم. بعد هم 2 تا حموم توی خونه داشت و به اصرار 2 به دو میفرستاد بریم دوش بگیریم. چای آورد و شب هم یه سفره مفصل شامل نفری یه دیس پلو!!( انصافا" اندازه 3 نفر بود) با یه بشقاب خورش و سبزی و سالاد و نوشابه آورد. آخر شب هم لحاف تشک و بالش نو آورد و خوبیدیم. نصف شب هم رفته بود از سر جاده 2-3 نفر دیگه مهمون اورده بود. صبح هم شیر گاومیش و تخم مرغ و چای و نون داغ آورد و بعدم ماشین برامون گرفت به سمت کربلا. در نهایت مهمون نوازی و بی توقع و مهربون بودن این خونواده و شرمنده مون کردن. توی مسیر و سراسر راه پر بود از این منظره . هرکی هرچی داشت بی دریغ آورده بود و در اختیار زوار میذاشت و گاهی التماس میکرد که بیاید استفاده کنید . مردمان عجیبی که با وجود فقر شدید اعتقاد داشتن که هرچی دارن رو در در راه سید الشهدا خرج کنن. مقایسه کنیم با مهمون نوازی عزیزان مشهدی و قمی و دیگر شهرا! که تا بفهمن یکی از کشورهای عربی اومده میخوان سرش رو از زانو ببرن!!!همسفرمون تعریف میکرد که میوه فروش همسایه مون وقتی یه عرب رفته بود ازش خرید کنه، میوه کیلویی 1000 تومن رو 5000 تومن باهاش حساب کرده و گفته این بحرینیه و پولداره! 

هیچ نظری موجود نیست: