۱۳۸۳/۱۲/۰۹

دنیای وبلاگی دنیای عجیبیه. همه جور آدمی داخلش پیدا میشه. از خیلی مذهبی گرفته تا لائیک و کمونیست. این وسط هر کی میگرده هم فکرا و هم تیپای خودش رو پیدا میکنه. البته هستند کسایی که دور و برشون همه جور ادمی هست. ولی اکثرا" که تو لینکدونیا نگاه میکنی میبینی وبلاگایی رو میخونه که هم مسلک خودش باشن. چه اون مذهبیه چه غیر مذهبیه. به هر حال تو یه اصولی باید با هم اشتراکاتی داشته باشن. یکی ادبی مینویسه ، یکی زده تو خط عشق و عاشقی، یکی از دعوا و قهرش با دوس دختر یا دوس پسرش مینویسه!، یکی از اینکه مامانش درکش نمیکنه، یکی از اینکه همسرش نمیذاره یه صبح جمعه ای بگیره تو خونه بخوابه و مجبور میشه بره پارک چیتگر دوچرخه سواری شاکیه!!، یکی سیاسی مینویسه، یکی مذهبی مینویسه، خلاصه که هرکی به یه روشی سعی میکنه خودشو خالی کنه و حرفایی رو که به نظرش مهم میاد رو بنویسه. یکی برا دل خودش مینویسه و اصلا" براش مهم نیست کسی بخونه. نه برا کسی کامنت میده و نه از کسی انتظار داره که بیاد مطالب صد در صد شخصیشو بخونه و نظر بده. یکی هم دوس داره بقیه بخونن و به اصطلاح برا بقیه مینویسه. اما چیزی که خیلی این وسط بی ربطه این بازیهای جدیده که تازگیا خیلی مد شده. سر تعداد هیت و بازدید کننده و نظر دهنده دعوا و رقابت بشه. این که چون من برات کامنت دادم توام موظفی ( حداقل از نظر اخلاقی) بیای برام کامنت بذاری.اینکه چون برام کامنت داده پس منم باید برم حداقل اظهار وجود کنم و یه کامنت الکی بذارم.اینکه من لینک دادم پس لینک بده. خدا وکیلی من فلسفه این یه کار رو نفهمیدم.

۱۳۸۳/۱۲/۰۴

به نظرم نماز ظهر عاشورا یه حس و حال عجیبی داره. اینکه وسط عزاداری و دسته ، نماز جماعت برپا میشه و ملت همه نماز جماعت میخونن رسم خوبیه که این چند ساله باب شده. خیلی بد بود که به خاطر عزاداری نماز رو تاخیر بندازن تا قضا بشه. بعد هم استدلال کنن که عزاداری واجب تره!هنوز هم بعضی خشک مغزها تو بعضی هیات ها هستن که همچین ایده ای دارن. میگن نماز همیشه هست ولی عزاداری ظهر عاشورا سالی یه باره. این یعنی اصلا" نه از عاشورا چیزی فهمیدیم نه از قیام امام حسین. پارسال کلانتر حرف قشنگی زد که یه عده خشک مغز تو کامنتا اونجوری شلوغ کردن!
*
لیلا خانوم ما فردا و پس فردا کنکور ارشد داره. این چند وقته همیشه در حال خوندن بوده. شبا تا دیر وقت بیدار بوده و سر دفتر و کتاب خوابش برده. براش دعا کنید لطفا"!

۱۳۸۳/۱۱/۲۷

امروز پنجم محرمه. دقیقا" پنج روزه که میخوام بنویسم ولی نمیشه. شاید به قول ایشون هنوز تو حس و حال محرم قرار نگرفتم. هنوز دلم مثل اون سالا آماده نشده. محرم که به لباس مشکی پوشیدن و فسنجون امام حسین خوردن نیست!باید دلت آماده بشه.باید تو دلت یه شور و یه تغییری رو حس کنی. هنوز به اون حس و شور نرسیدم. زمان داره به سرعت میگذره و ظاهرا" قرار نیست من چیزی رو حس کنم. یه چیزی که برام عجیبه اینه که تو بعضی از مراسما انگار عمدا" سعی میکنن که بعد احساسی قضیه رو پر رنگ کنن و اون جنبه اصلی که تفکر تو قیام امام حسینه رو کم رنگ نشون بدن. رو مداحیا بیشتر تاکید میشه. وقت سخنران رو کم میکنن و به جاش سینه زنیا بیشتر میشه. نمیگم سینه زنی و مداحی بده ولی بد اینه که موقع سخنرانی میبینی یه مشت پیرمرد نشستن ولی تا سخنرانی تموم میشه سیل جمعیته که داخل میشه. وبسیار بد اینه که بعضی از این مداحها هرچی دلشون میخواد میگن و هزار تا چیز مزخرف و گریه درآر رو گل و قاطی میکنن و به خورد ملت میدن تا اشک بیشتری در بیارن. مداح هرچی بی سوادتر و خالی بند تر باشه اشک بیشتری در میاره! خیلی سخته که ببینی از قول امام صادق بگن که " حتی اگه یه بودایی الان تو مجلس امام حسین گریه کنه جاش تو بهشته"! هرچی میخوای بگو ولی تورو سر جدت از قول خودت بگو نه امام صادق!برا همینه که میبینی بعد از محرم هیچ تغییری نکردیم و دوباره همون آدمی هستیم که قبلا" بودیم.سعی کنیم برامون عادت نشه این ایام.

۱۳۸۳/۱۱/۲۴

میبینی چه بنده های باحالی هستیم؟! همه زمستون غر زدیم خدایا چرا برف نمیاد، آخه اینم شد زمستون؟به بارونم قانع نبودیم. حالا که دو روز مثلا" برف اومد سرو صدامون بلند شده که اه!چرا انقدر برف میاد؟از کارو زندگی افتادیم!که چی؟مثلا" نتونستیم یه روز ماشینمونو بیرون بیاریم یا تاکسی گیر نیومد. تکلیفمون با خودمون معلوم نیست. حالا دست به دعا برداشتیم که خدایای غلط کردیم!زمستون بسه. لطفا" آفتاب داغ!
*
آقا ترو خدا اگه کسی از این فیلتر شکنای خوب ( نه از اینا که خودشونم فیلتر شدن!) داره بهم میل بزنه یا آف لاین بذاره. اینجا نذارید که هم لو میره هم ممکنه همینجا هم فیلتر بشه به سلامتی! والا کلی وقته نتونستیم یه ارکات بریم.( باور کن برا ارکات میخوام فقط!).
*
با اینکه چند تا وبلاگ گروهی دیدم که به نظر من چندان موفق نبودن، ولی هوس کردم یه وبلاگ چند نفری بزنیم . همه چی داشته باشه جز مسائل شخصی و روز مره و خاطره. حتی میتونه یا وبلاگی باشه که فقط لینکای جالبی رو که میبینیم بذاریم توش. سیاسی، اجتماعی، بهداشتی، علمی و هنری و فرهنگی. به نظرم به امتحان کردنش میارزه. البته برا کسایی که وقت ازاد داشته باشن. اگه حس و حالش رو دارید خبر بدید.

۱۳۸۳/۱۱/۲۰

خدا قسمت نکنه سر کسی هوو بیاد!ظاهرا" سر من اومده!از وقتی لیلا شروع کرده به درس خوندن برا فوق لیسانس من احساس کردم که بد هوویی سرم اومده!میدونی چه وقتایی بیشتر برام محسوسه؟وقتی که تعطیل باشم و مجبور باشم تو خونه بمونم. وقتی مجبورم که با تلویزیون سر خودمو گرم کنم.امروزم با اینکه هیچ جور نمیشد بیای سر کار ولی من اومدم. دیدم اگه بخوام خونه بمونم لیلا یا باید مواظب من باشه یا درساش!منم چون فداکارم " هووی " نابکار رو ترجیح دادم به خودم.ولی خدا قسمت نکنه.

۱۳۸۳/۱۱/۱۷

میبینی چه برفی داره میاد؟!پاک زمینگیر شدیم اینجا. از این بالا نگاه کردم دیدم پیرمرده با صورت خورد زمین. بعد همسرش که به نظرم از اون پیرتر میومد اومد بلندش کرد و لباساشو پاک کرد. شالشو درآورد پیچید دور صورت پیرمرده که یخ نکنه. بعدم دست همو گرفتن و رفتن. الان میدونی چی می چسبه؟ بشینی کنار پنجره. روزنامه رو بگیری دستت. یه لیوان چایی بزرگ بریزی برا خودت و هورت بکشی چایی رو!!اون هورت کشیدنش لذت بخش ترین قسمتشه! البته به شرطی که چایی رو با خرما با مغز بادوم و گردو بخوری!( این قسمتش رپرتاژ آگهی برا شرکت بود!)