۱۳۸۴/۰۴/۰۷

زرنگی زیادی خوب نیست. نمیدونم اسمش زرنگیه یا تیز بازی یا هر چیز دیگه. این که فکر کنی هیچکی نمیتونه سرتو گول بماله. این که فکر کنی همیشه یه قدم جلوتر از طرفت هستی. اینکه فکر کنی با زرنگی تونستی فکر طرفتو بخونی و بفهمی داره بهت دروغ میگه.اینکه هر اتفاق ساده ای پیش میاد برات یه جور دیگه معنی کنی و طرفت رو متهم به اینکه تورو هالو فرض کرده.منظورمو متوجه میشی؟!همیشه همه رو بدجنس دیدن خوب نیست. خیلی وقتا باید اعتماد کرد. دیفالت رو باید این بذاری که طرف باهات صادقه مگه اینکه خلافش ثابت بشه. این با هالو بودن فرق داره.
*
این وبلاگ دیگه داره حالمو به هم میزنه.

۱۳۸۴/۰۴/۰۴

اصلا" نوشتنم نمیاد. نه بخاطر احمدی نژاد. خیلی هم فرق نمیکنه. از صبح دل و دماغ ندارم. یه 4 سال هم احمدی نژاد بیاد ببینیم چی کار بناس بکنه. صبح اومده میگه دیدی بدبخت شدیم؟!میگم جونت درآد میخواستی رای بدی! حالا نه اینکه هاشمی آش دهن سوزی باشه ولی حداقل میانه رو بود. اعتدال رو حفظ می کرد. امیدوارم چهار سال آینده دیگه شاهد کشمکش و دعوا نباشیم. راستی احمدی نژادیون! نوش جونتون!شما هم در گلستان شدن مملکت سهیمید!

۱۳۸۴/۰۴/۰۲

آی امیر!اگه فردا میخوای رای بدی بشین امشب فکر کن ببین یه وقت به خاطر تبلیغات و شایعات دیگران تصمیم نگیری. اول با وجدان خودت کنار بیا بعد دیگران رو تشویق به رای یه کاندیدا کن.نکنه به خاطر دنیای بقیه، باقیمونده دینت رو هم از کف بدی...و در آخر اینکه: ایست!

۱۳۸۴/۰۳/۲۸

دیروز دومین سالگرد ازدواجمون با خونه تکونی گذشت. یه بنده خدایی ( که خیلی ادم جالبی بود) اومده بود که شیشه ها رو تمیز کنه. لهجه ش به مشهدیها میخورد. گفت بچه سلماس آذربایجان غربیم. گفتم اولا" که اصلا" لهجه ترکی نداری بعدشم داد میزنه که خراسانی هستی. گفت نه ولی 6 ماه تو بیرجند بودم( 6 ماهه لهجه گرفته بود!!). بعد برا اینکه لیلا نفهمه منو کشوند اینطرف که اره 6 ماه ( به نظرم حداقل 6 سال!) زندون بیرجند بودم( بخاطر قاچاق 6 کیلو تریاک از زاهدان!!) . اینو گفت من کپ کردم. اومدم به لیلا گفتم اونم دیگه چشم بر نداشت از این بدبخت!موبایل رو تو کشو قاشقای آشپزخونه قایم کرد! تا ساعت 6 نرفتیم رای بدیم. آخه نمیشد با هم بریم. تنها هم که نمیشد لیلا بمونه. لیلا یواشکی از خونه رفت بیرون که این نفهمه( یه وقت بلایی سرم بیاره!) . همون موقع تلویزیون داشت یه عروس و دوماد رو نشون میداد که رفتن رای بدن. یارو شروع کرد به فحش دادن که اینا که میرن رای بدن خائنن!( طبق فرموده هخا!). به من گفت تو که نمیخوای رای بدی؟ گفتم چرا! لیلا رفت رای داد و اومد. برا اینکه تنها نباشه به مامانش زنگ زد که بیان. من که رفتم خیلی جالب بود. یه صف خیلی طولانی با تیپای مختلف که اکثرا" میگفتن هاشمی. بعد که اومدم خونه پسره گفت آقا امیر بیا یه چیزی بگم. یواشکی منو کشونده کنار میگه از فردا برو خونه تو پر کن از حبوبات و تن ماهی و نون و آذوقه! میگم چرا؟ میگه اطلاع دقیق دارم که امریکا میخواد به ایران حمله کنه!
خلاصه که دیروز روزی بود! از اینا که بگذریم این خرداد، ماه پر برکتیه ( حداقل برا لیلا!) . هم تولد منه هم سالگرد ازدواجمون!

۱۳۸۴/۰۳/۲۵

پس فردا انتخاباته. اولین باری که میبینی تو نامزدها هیچکی وجود نداره که یه کم دلتو خوش کنه. حیف از خاتمی. معتقدم خاتمی خیلی مظلوم بود. هم از طرف اطرافیاش ضربه خورد هم از مخالفاش.این نامزدها هرکدومشون یه جوری کارشون می لنگه. یه عده شون که کلا" از مرحله پرتن. مثل محسن رضایی، مهرعلیزاده، احمدی نژاد و لاریجانی . شیخ اصلاحات که ....ولش کن هیچی نگم بهتره. اگه رییس جمهور می شد ، 4 سال فقط میخندیدیم!میمونه معین، هاشمی و قالیباف. من به شخصه هیچ اعتقادی به معین ندارم. معتقدم اصلا" در حد و اندازه وزارت هم نیست. چه برسه به ریاست جمهوری. 2 کلام حرف بلد نیست بزنه. دیشب تو برنامه گفتگوی خبری شبکه دو دیگه پاک ناامیدم کرد( نا امید تر).مطمئنم مملکت بیش از پیش به آشوب و دعوا و بحران کشیده میشه. قدمی که پیش نمیره هیچ، میترسم باعث عقب گرد بشه. آخه تو دوران وزارت چقدر عرضه داشت که حالا برا ریاست جمهوری فکر کرده مناسبه؟!کسی که تو چند سال وزارت 17 بار ( با کم و زیادش) استعفا داده و قهر کرده میتونه یه مملکت رو ( اونم با وجود مجلس هفتمی ها و....!) اداره کنه؟!زهی خیال باطل. راستش بین بد و بدتر ، رسیدم به هاشمی و قالیباف. هرکدوم هزار عیب و ایراد دارن و به دل نمیچسبن. هنوز به تصمیم نهایی نرسیدم. نه این به درد میخوره، نه اون. قالیباف خوب یه سری تواناییاش و مدیریتش خوبه. به هر حال شاید ایده های بهتری داشته باشه. به حرفایی که این چند روزه زده و اینا اصلا" کاری ندارم. ندیدم و نشنیدم صحبتاشو. ترسم از اینه که امثال کوچک زاده و دکتر توکلی و یه سری مجلس هفتمی بیان تو تیمش. هاشمی هم که دوباره همون آشو همون کاسه. ولی دلیلم برا هاشمی اینه که قدرت داره. حداقل جلوی مجلس هفتم میتونه در بیاد. کسی نمیتونه بهش زور بگه. هر چند اگه هاشمی بیاد دوباره یه سری کارگزارانی که خیلیاشون امتحانشونو پس دادن بیان سر کار. لیلا میگه معین ، من میگم هاشمی و یا احتمالا" قالیباف!تو این زمینه هیچ تفاهمی نداریم!( البته دارم سعی میکنم بکشونمش سمت هاشمی!). خداوکیلی این دوره اصلا" نمیدونم باید به کی رای داد. هنوز هیچکی نتونسته راضیم کنه.

۱۳۸۴/۰۳/۲۳

برگشتم. با یه کوله باری که نمیدونم تا کی بناس دووم بیاره. امیدوارم زودگذر نباشه.
*
طعم 30 سالگی! نمیدونم تلخه یا شیرین. نمیدونم باید خوشحال باشم یا نگران. نمیدونم کجای منحنی زندگی هستم. سه دهه زندگی رو پشت سر گذاشتم. دیشب تو هواپیما داشتم 30 سال گذشته رو مرور میکردم. یه جاهایی ناخوداگاه لبخند میزدم و یه جاهایی ناراحت میشدم. یه جاهایی هم خجالت میکشیدم که حتی فکر کنم بهش. "جوانی گذرد و قدرش ندانیم" رو با تمام وجود حس می کنم. تو چشم به هم زدنی باقی جوونی هم میره و نگاه که میکنی میبینی دستت خالیه.اوه!چه فرصتهایی رو از دست دادم و به روزمرگی گذروندم.
*
صبح یه نفر داشت راجع به این حرف میزد که چرا خدا یه دفعه چند هزار بمی رو با زلزله از بین برد. حکمتشو میخواست بدونه. می گفت این با عدل خدا سازگاره؟! یه چیزایی سر هم کردم و گفتم. چقدر دلم سوخت که اون جلسه 5 شنبه شبی که دکتر مهدوی تو اون
جلسه می خواست راجع به این مساله حرف بزنه من غایب بودم.
*
امروز تولدمه مثلا"!!!

۱۳۸۴/۰۳/۱۸

دیشب رفته بودم از یه سوپر نزدیک خونه خرید کنم. دیدم یه خانومی از اونطرف خیابون اومد یه شاخه گل رز قرمز زیبا گذاشت زیر برف پاک کن پراید جلویی من . بعد از همون راهی که اومده بود برگشت. خیلی صحنه رمانتیکی بود!منم که فضولیم گل کرده بود ، هر چی منتظر شدم ببینم راننده پراید کیه موفق نشدم!
*
اگه خدا بخواد فردا داریم میریم مشهد. تا یک شنبه اونجاییم. خدا کنه اونجا که میرم حال و هوام تغییرکنه. مثل اینجا نباشم. خلاصه که حلال بفرمایید. به هر حال سفر با هواپیمایی جمهوری اسلامی حلالیت طلبیدنم داره!

۱۳۸۴/۰۳/۱۶

این چه وضعیه؟ هر سایتی میری میبینی فیلتره. صبح حدود 10-15 تا سایت رو با هم باز کردم و منتظر شدم تا کامل بیاد. 6 تاش فیلتر بود. اون از اورکات ، جدیدا" هم که فلیکر( flickr) . این دیگه خیلی نوبره. آخه این فلیکر چی داره که فیلترشده؟ به این میگن فیلتر فله ای. هیچ منطقی هم پشتش نیست. این سپنتای احمق دیگه دست بقیه رو از پشت بسته. کاسه داغ تر از آش!مسخره.
*
امروز بعد از نزدیک چهار دهه زندگی به فلسفه جدیدی از زندگی دست یافتم!مجری محترم امروزبرای اینکه بگه تو زندگی شاد باشید فرمودن هدف از زندگی لذت بردن از اونه!