۱۳۸۷/۰۳/۱۱

میزان کابوس دیدنام کم بود ، یه چند مورد دیگه هم به حمدالله اضافه شد. دیشب طی دو فقره خواب جداگانه دیدم دو تا از دوستان وبلاگی قصد خود کشی دارن!! یه متن خیلی پرسوز و گداز هم گذاشته بودن که یکیشون این تیتر رو زده بود" بودن یا نبودن!"!!بعد منم که رابین هود وار سعی در برطرف کردن مشکل داشتم! یکیشون رو موفق شدم منصرف کنم. اون یکیشونم ایشالا امشب! چون ساعت زنگ زد و از خواب بیدار شدم!!! بعد نمیدونم چرا من هروقت خونه مامان اینارو خواب میبینم، خونه قدیمشون رو خواب میبینم. خواب دیدم با یه دزد مسلح درگیر شدم و کلی کار بالا گرفته بود. بعد بابام من رو توبیخ کرد که چیکارش داشتی؟ لابد نیاز داشته که اومده دزدی!!( بابام رابین هود تر از من!) بعد همه عوامل دست به دست هم میده که من هرشب از این خوابا ببینم و صبح کسل و له و لورده از خواب بیدارشم.

۱۳۸۷/۰۳/۰۸

بعد از شونصد سال آی دی قدیمی یاهوم رو که اسم و فامیلم بود رو چک کردم. دیدم یه دوست خیلی عزیزی من رو Add کرده. اول نشناختم و پرسیدم شما؟ بعد که معرفی کرد انقدددددر خوشحال شدم که حد نداشت. انصافا" روزم رو ساخت! کاش ادم دوست نگهداری بودم لااقل! یادمه تو ا.و.ر.ک.ا .ت که دوستام رو پیدا میکردم بهشون ایمیل میزدم و تلفن میدادم و میگرفتم. ولی الان هیچکدومشون یادم نیست و دریغ از یک تلفن! خدا پدر تکنولوژی رو بیامرزه که این یک کوچولو ارتباط رو حفظ میکنه!

۱۳۸۷/۰۳/۰۷

امروز روز من بود. از صبح که به خاطر گرما خوابم نبرده بود ( از بس این لیلا سرمائیه. وسط مرداد ماه میگه پنجره رو ببند داره سوز میاد!!!) یه کم کسل بودم ولی گیج نبودم. ماشین رو که میخواستم داخل پارکینگ شرکت بذارم از روی پای سرایدار ساختمون رد شدم و متوجه نشدم! از روی فریادی که کشید فهمیدم. بعد نزدیکای ظهر بود که برق رفت. اینجا هم گرم شده بود. رفتم آب به سرو صورتم بزنم. هرچی فکر کردم که شیر دستشویی چطوری باز میشد یادم نیومد. اولش مثل آدمای ملنگ فقط نگاه میکردم به شیر. یه لحظه پروسسورم کار نکرد ! بعد به همکارم میگم جن اومده اینجا. شیرهای آب غیب شدن! موقع ناهار رفتم از بیرون دوغ خریدم . موقع خوردن بدون اینکه تمرکزی داشته باشم کلی شکر ریختم و هم میزنم! ارباب گفت مسافرت لازم شدی حسابی.راستی چرا آیا من اینطور شدم؟!

۱۳۸۷/۰۲/۳۰

یه آقای خیلی با شخصیتی که کارشناس باتجربه و باسواد وکارکشته مسائل کشاورزی بود اومده بود شرکت ما. کلی حرفای جالب میزد که دیدم بد نیست کمی از حرفاشو برای شما هم بگم. میگفت در تمام اروپا و آمریکا محصولات گل خانه ای به هیچ عنوان سمپاشی نمیشن. میگفت قبل از اینکه شروع کنن به کشت، خاک رو ضد عفونی میکنن و همچنین بذر رو به مدت 48 ساعت ( بسته به دما) توی محفظه ضد عفونی قرار میدن. بعد که کشت کردن به هیچ عنوان از سم استفاده نمیکنن ( حتی یک قطره) . به همین خاطر وجود سم در این محصولات صفره. اما در ایران ضد عفونی قبل از کشت انجام نمیشه . به جاش از یک نوع سم بسیار بسیار خطرناک ( من الان اسمش یادم نیست) یک روز در میون استفاده میشه!!!این سم به خورد محصول میره و به هیچ عنوان با شستن و ضدعفونی کردن از بین نمیره این سم. بعد که ما این محصولات خیلی خوشگل و خوش آب و رنگ رو میخریم وارد بدن ما میشه که بروز انواع سرطانها و امراض نشونه همین سمه. بعد هم که انشاءالله بعد از 150 سال از دنیا رفتیم و بدنمون تجزیه شد، این سم وارد چرخه خاک میشه و...! انقدر این سم پایداره. میگفت به هیچ عنوان از محصولات گلخانه ای استفاده نکنید. هرچند که قیافه خوشگلی دارن. این یکی از مضراتشه. ادامه مطالب انشاء الله به شرط حوصله در پستهای آتی!

۱۳۸۷/۰۲/۲۸

بالاخره بعد از سالها طلسم شکستم و دیروز به اتفاق ابوی و اخوی گرامی رفتیم حجامت! ترس نداشتم ولی نمیدونستم فرق و مزیت حجامت با خون دادن چیه. حالا اول خرداد باید یه سری آزمایش خون بدم. ببینم چربی خونم فرقی میکنه یا نه. فکر کنم هفته دیگه هم بتونم برم خون بدم. امان از این غلظت خون که آدم رو به چه کارهایی وامیداره. البته از جون دوستی بعضیا عمرا" من حرفی بزنم!
*
دیدی خیلی وقتا ادم به خاطر شرطی شدن یه سری کارها رو بدون اراده انجام میده و انگار کنترلی روی رفتارش نیست. من دوجا این رو خیلی حس میکنم. یکی نماز صبحه که از حفظ میخونم و وقتی تموم میشه تازه متوجه میشم که من نماز خوندم! یکی هم صبح ها موقع اومدن به شرکت که کاملا" به صورت غیر ارادی خیابونها رو رد میکنم و میرسم شرکت!

۱۳۸۷/۰۲/۲۴

الان چند ساله که میخوام یه کفش تابستونی بگیرم. تا میام همت کنم میشه پاییز! بعد میگم باشه سال دیگه. زمستون هم همینطور. میخوام کفش زمستونی بخرم. همین که میومدم تصمیم بگیرم ، زمستون تموم میشد! چند روز پیش به لیلا گفتم لااقل برم یه جفت دمپایی بخرم برای داخل شرکت. همین که آرزو کردم دو روز بعدش مامانم برام خرید! از صبح که میام دمپایی رو میپوشم و کلش کلش پاهامو میکشم روی زمین موقع راه رفتن! حالا تازگیها جورابم رو هم در میارم که یه وقت احساس ناراحتی نکنه پاهام. الغرض امروز با دمپایی و بدون جوراب داشتم وسط شرکت جولون میدادم که یهو یه بنده خدایی داخل شد. من قرارمون رو فراموش کرده بودم. اون بنده خدا با کلی تیپ و کت و شلوار و صورت 16 تیغه، من با اون سرو وضع! انقدر خجالت کشیدم که تا آخرش به صورتش نگاه نمیکردم! پای تلفن فکر میکرد ادم حسابی هستم و کلی تحویل میگرفت. حالا گمونم بره و دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکنه. فدای سرم!!!
*
هفته نامه سلامت این هفته یه تبلیغ دو صفح ای از ما چاپ کرده. یعنی راجع به خ ر م ا هست که از ما هم اسم برده!تو صفحه تغذیه.

۱۳۸۷/۰۲/۲۱

طلبیده نشدیم به نمایشگاه غذا! با اینکه زیاد دلم میخواست برم ولی جور نشد. به جاش 5 شنبه عصر رفتم نمایشگاه کتاب. البته رفتن که چه عرض کنم. از اینجا نشون کردم که دو کتاب برای خودم و 5 تا کتاب برای لیلا بگیرم. مستقیم رفتم سراغ غرفه های مورد نظر و فوری هم برگشتم. ملت داشتن از روی کول همدیگه راه میرفتن! فکر کنم حدود 20 دقیقه بیشتر طول نکشید. کتابهایی که برای خودم خریدم یکی " بی و تن" رضا امیرخانی بود که تا الان حدود 185 صفحهش رو خوندم و اون یکی هم " طوفان دیگری در راه است" سید مهدی شجاعی. همین!
*
یه خانمی اومده بود و داشت کتاب 1001 راز و رمز شناخت مرد ( یا یه چیزی تو این مایه ها) رو میخرید. دوستش بهش گفت اگه میخری که فلانی رو بشناسی ، این مردها مارمولک تر از این حرفان که اینطوری شناخته بشن!!!!یک .....سوخته هایی هستن که دومی ندارن! بعد یه نگاه به من کرد و گفت البته دور از جون شما!!!منم گفتن نه! راحت باشید تورو خدا!

۱۳۸۷/۰۲/۱۹

من نمیفهمم وقتی یکی دور تا دور ماشین یه نفر رو خط خطی میکنه و پدر رنگش رو در می آره چی گیرش میاد جز دین طرف مقابل؟! واقعا" کجاش خنک میشه با این کار؟
*
بعد از اینهمه وقت میخوام برم نمایشگاه کتاب ، اونوقت ارباب میگه بیا بریم نمایشگاه غذا سالن حجاب! گیر افتادم بین غذای روح و جسم!
*
از اینکه به یه عده اهانت شد در پست قبل معذرت میخوام. من قصد طرح تحلیل و بررسی و قضاوت نداشتم. یه کنجکاوی ساده بود . نمیدونستم ظرفیتها انقدر متفاوته. البته آگاه بودم که اینجا جای بحث نیست. مطمئن شدم حالا! اینجا به قول اون بنده خدا فقط به درد روزمره نویسی میخوره!

۱۳۸۷/۰۲/۱۷

من دوباره خرابکاری کردم! لم داده بودم رو صندلیم و داشتم به یکی میگفتم این حسابدارمون رو میبینی؟ اگه من 100 تا بزغاله داشته باشم یکیش رو هم نمیدم این بره بچرونه!!( این حسابدارمون هم همین نظر رو در مورد من داره!). بعد چون زیادی لم داده بودم از پشت مونیتورم معلوم نبود که حسابدارمون هم نشسته روی مبل. دقیقا" جلوی من!!! خلاصه که خیلی ضایع شد.
*
میشه نظرشخصیتون رو در مورد حجاب بگید؟که شخصا" قبول دارید یا نه. واینکه اگه قبول دارید آیا به نظرتون وظیفه حکومته که حجاب رو اجباری کنه یا اصلا" حکومت ( اسلامی) وظیفه ای در این مورد نداره؟

۱۳۸۷/۰۲/۱۴

یه بنده خدایی (اگه خدا قابل بدونه و ما رو بنده خودش قبول کنه، اون بنده خدا خودم هستم! ) می خواد لپ تاپ بخره و حوصله و وقت هم نداره که بره مرکز خرید پایتخت و پرس و جو کنه راجع به مدلای موجود در بازار. مشخصاتی که میخواد داشته باشه یکی اینکه سبک باشه، یکی اینکه مشخصاتش خوب باشه و به این زودیا نیاز به آپ گرید نداشته باشه و دیگه اینکه قیمتش منطقی باشه . خیلی دنبال اسم و مارکای معروف نیست . ولی خوب یه چیزی باشه که خوب باشه!!( این دیگه آخر مشخصاته!). و دیگه اینکه احیانا" کسی میدونه قیمت در ایران با مالزی یا دوبی فرقی داره یا نه؟ چقدر من به فکر ثواب جمع کردن شما هستم به خدا!