۱۳۸۸/۱۱/۰۶

دیروز ارباب اومد یه کاغذ بهم داد و گفت بخون بعدش برو بذار سر جاش. یه برگه ابلاغ حکم دادرسی بود که اشتباهی تو صندوق پست ما گذاشته بودن. یه آقای وکیلی توی ساختمونمون هست که مربوط به اون بود این حکم. حالا داستانش رو بگم که من هنوز فکم آویزونه! یه آقای 55 ساله از دو تا خانم 25 ساله ساکن زعفرانیه شکایت کرده بوده. که اینا 132 میلیون تومن ( یه بار دیگه بخون!!132 میلیون تومن!) پول گرفتن که به عقد موقت حاج آقای 55 ساله در بیان. بعد هم متواری شدن!! یعنی رسمن آقا رو پیچوندن. دادگاه البته نوشته بود که اونا رو مجرم نمیدونه. چون این آقا با رضایت خودش پولها رو داده و ازدواج امر اجباری نیست. آخ که دلم یه جوری شد!!

۱۳۸۸/۱۱/۰۱

خانمها و آقایون محترم سهم قرانتون به شرح ذیله. از امروز 5 شنبه اول بهمن شروع کنیم تا هفته دیگه 5 شنبه.
جزء1و23 و 27: فیدلر/ جزء2: انسی
جزء3و4و21: امیر/ جزء5و 6 و 24 و 26: بهار
جزء: 7و8و9: زهرای سلانه/ جزء10 و 15: خانمه
جزء11: هدا/جزء12:مریم
جز13: مامان سلانه/جز 14:ييلاق ذهن
جزء16: طاها/جزء 18و 19: سیلوت
جزء20: علیرضا/جزء22:فی فی
جزء 25: علیرضا ( خاکستری روشن)/جزء 28: هادی
جزء 29: پرنده گمشده/ جزء 17 و 30: ساناز

۱۳۸۸/۱۰/۲۹

خوب جور نشد برم مشهد! به همین راحتی. حالا ارباب داره میره خارجه و منم فعلن در خدمت مسلمین جهانم! ایشالا چند روز دیگه دست زن و بچه رو میگیریم و خودمون میریم. امروز به جاش میرم امامزاده صالح براتون دعا میکنم! ( له نشید یه وقت با این همه مرام!)
*
صبحی یه خانمی اشتباهی به جای کلاس رقث! در رو مثل چیز! باز کردو اومد تو. گفتم بفرمایید ؟ گفت من فلانی هستم. گفتم فرمایش؟ یه خورده بنده خدا جا خورده بود و با تعجب گفت شما مسئول کلاس رقص هستید؟!!! از صبح حالا همه دارن من رو مسخره میکنن که به قیافه ت هم میخوره!! فکر کن بعد از یه عمر زندگی شرافتمندانه ، یکی راس راس تو چشت نگاه کنه و بگه مسئول کلاس رقص!
*
ساناز خانم پیشنهاد دادن برای ختم قران که بلکه بارون بیاد. دوستانی که تمایل دارن اعلام بفرمایند.

۱۳۸۸/۱۰/۲۷

اگه خدا بخواد برای یه ملاقات کاری فردا عازم مشهدم. سفر یه روزه صبح تا شبی که کلی غنیمته. کاش میشد لیلا و دخترک هم همراهم میومدن. انشاء الله به شرط سالم رسیدن ، به یادتون خواهم بود.
*
ممنون از رویا خانم بابت درست کردن سیستم کامنتا. این خواهرو برادر از هر انگشتشون کلی هنر میریزه!

۱۳۸۸/۱۰/۲۰

سرما خوردم و گلودرد دارم و حال و حوصله ندارم. صبح با آژانس اومدم. مرتیکه نفهم صبح اول صبح شروع کرده به فحش و بدوبیراه به خدا و پیغمبر و حکومت و زنش و کلاچ ماشینش و ترک دیوار . اونم با این حال خراب و نزار من! آخرشم 2 تومن اضافه تر گرفت. حیف نون!
*
کامنتدونیم ترکید! خدا بترکونتشون! هرکاری هم میکنم سیستم کامنت خود بلاگر بالا نمیاد و نصب نمیشه. اعصاب معصاب ندارما!!! حالا گمونم باید به اون گوساله پول بدم تا دوباره بتونم از سیستم قبلی استفاده کنم. اسرافیل جون دستم به دومنت! حالا خود سیستم بلاگر چطوری نصب میشه؟!

۱۳۸۸/۱۰/۱۲

حقیقتا" به این معتقدم که شیطون بعضی از کاراشو میاد از بعضی از ماها یاد میگیره. یعنی میاد سر کلاس بعضی از ماها و در کمال اخلاص و تواضع شاگردی میکنه!