۱۳۸۷/۰۲/۲۱

طلبیده نشدیم به نمایشگاه غذا! با اینکه زیاد دلم میخواست برم ولی جور نشد. به جاش 5 شنبه عصر رفتم نمایشگاه کتاب. البته رفتن که چه عرض کنم. از اینجا نشون کردم که دو کتاب برای خودم و 5 تا کتاب برای لیلا بگیرم. مستقیم رفتم سراغ غرفه های مورد نظر و فوری هم برگشتم. ملت داشتن از روی کول همدیگه راه میرفتن! فکر کنم حدود 20 دقیقه بیشتر طول نکشید. کتابهایی که برای خودم خریدم یکی " بی و تن" رضا امیرخانی بود که تا الان حدود 185 صفحهش رو خوندم و اون یکی هم " طوفان دیگری در راه است" سید مهدی شجاعی. همین!
*
یه خانمی اومده بود و داشت کتاب 1001 راز و رمز شناخت مرد ( یا یه چیزی تو این مایه ها) رو میخرید. دوستش بهش گفت اگه میخری که فلانی رو بشناسی ، این مردها مارمولک تر از این حرفان که اینطوری شناخته بشن!!!!یک .....سوخته هایی هستن که دومی ندارن! بعد یه نگاه به من کرد و گفت البته دور از جون شما!!!منم گفتن نه! راحت باشید تورو خدا!

هیچ نظری موجود نیست: