۱۳۸۷/۰۱/۰۹

تعطيلات نوروز هميشه به نظرم خيلي كشدار و زائد بوده. يعني اگه تعطيلات همون 4 روز اول باشه كافيه. كشوري كه 16 روز تعطيلي اول سال داشته باشه ، خوب خيلي طبيعيه كه به پيشرفتهاي زيادي هم دست پيدا كنه! امسال كه خوب ما نه مسافرتي رفتيم و نه ديد و بازديدي داشتيم ( جز خانواده من و ليلا كه اومدن و البته يكي از پسر خاله هاي من و يكي از دختر خاله هاي ليلا) اين تعطيلات طولاني تر از هميشه شد. ميوه هامون هم توي يخچال خراب شدن! اينترنت هم هيچ خبري نبود و فيلمهاي سينمايي هم خيلياشون مزخرف بودن! فقط خدا خير بده به مخترع ايده بستني قيفي كه باعث شد حوصله مون زيادي سر نره . خوبي اين تعطيلات هم خواب بعد از ظهر و چايي بعد از خواب بود كه اين آخريا اونم بي مزه شده بود! اين بود خاطرات من از نوروز 87!

۱۳۸۷/۰۱/۰۳

فرست آو آل!، سال نوي همه گي مبارك باشه ( البته با تاخير 3 روزه). اميدوارم سال جديد سرشار از موفقيت و كاميابي و توام با سلامتي و نشاط براي خودتون و عزيزانتون باشه و به بيشتر آرزوها و هدفهاتون برسيد.
*
امسال سال نو براي ما با همه سالها فرق داشت. نوروز رو كنار سفره هفت سين خودمون بوديم و بعدش هم هيچ ديد و بازديدي نرفتيم و فقط يك خانواده به ديدنمون اومدن! ( اونم چون بزرگتر فاميل بوديم!). علتش هم بيماري ليلا و اينكه بايد استراحت ميكرد. من شدم خانوم خونه و 2 كيلو هم چاق تر شدم!( 76 كيلو البته خيلي چاق به حساب نمياد). خلاصه كه داره خوش ميگذره. فقط گاهي حوصله مون سر ميره كه اونم با خوردن حل ميشه!

۱۳۸۶/۱۲/۲۷

امروز بعد از مدتها تونستم با یه فی لتر شکن برم تو سایت orkut . چقدر همه دوستام تغییر کرده بودن. دوستای دانشگاه و دبیرستان که همه کچل شدن!!! چقدر قیافه ها عوض شده. چقدر ما عوض شدیم. چقدر یهو دلم برا بعضیا تنگ شد. چقدر خاطره .....

۱۳۸۶/۱۲/۲۵

امروز یه نفر برام یه لینکی گذاشته بود ( با یه آی دی مسخره که نمیشناختم) و یه سایت رو معرفی کرده بود. داخل سایت که رفتم دیدم فقط مخصوص عکسهای خانمهای ایرانیه . عکسهایی که پیداس از دوربینها و موبایلهای شخصی دزدیده شده. عکسهای خانوادگی و شخصی. چقدر ترسناکه که آدم احساس امنیت نکنه. من یه مدت عکسهای دوربینم رو میریختم روی کامپیوتر شرکت ( فقط خودم استفاده میکنم ازش) بعد که اطلاعاتم پاک شد ، هارد رو دادم برای ریکاوری . خدا بخیر کنه!

۱۳۸۶/۱۲/۲۱

امروز بعد از ظهر ارباب گفت يه بازارچه خيريه بالاتر از پارك وي هست مياي بريم؟منم چون ديدم اگه بيام خونه تنهام و حوصله ندارم قبول كردم. ولي چون من ماشين نياورده بودم ‏، خود ارباب هم ماشين نداشت مجبور شديم با وانت مزداي شركت بيايم. مشكل اينجا بود كه 4 نفر بوديم. يه خانم جلو نشست و ارباب هم رانندگي كرد. من و يه نفر ديگه هم عقب وانت!!!!من مثل معتادا دست جلوي چشمم گرفته بودم كه كسي منو نبينه. از شانسمون از ميدون فرمانيه ترافيك بود تا خود پارك وي! اينا رو گقتم كه بگم آقاجون يه بازارچه خيريه ( مهر طاها) وابسته به موسسه خيريه مهر طاها هست كه تا جمعه س. مطمئن نيستم كه جمعه هم هست يا نه. از 10 صبح تا 8 شب. بدك نيست. مخصوصاً كه انواع خرماهاي مارو هم ميفروشن!!!( يكي از بچه ها اونجا غرفه گرفته). دوتا غرفه ش به نظرم خيلي جالب بود. يكي انتهاي سالن بود كه يه نوع ماهي قزل آلاي خيلي توپ عرضه كرده بود. يكي هم ابتداي سالن كه انواع غذاهاي خونگي رو ميفروخت. خرماهاي شركت ما هم كه جاي خود داره!!بعدش هم اگه عضو افتخاري اين موسسه خيريه كه كارش كمك و نگهداري كودكانه بشيد ثواب داره به خدا!انقدر پول جمع نكنيد بريد چيزاي الكي بخريد يا تو متكا مخفي كنيد!!!. يه كم كار خير كنيد!!
منی که فقط به فکر اینم که شب رو صبح کنم و صبح رو شب کنم و به اصطلاح فقط جلوی پام رو ببینم و نتونم 4 قدم جلوتر رو ببینم و بالطبع نتونم برای 4 روز آینده م برنامه ریزی کنم و افق دورتری مد نظرم نباشه ، همیشه کوچیک میمونم . آدمای بزرگ همیشه بزرگ فکر میکنن( هرچند کوچک عمل کنن). از مدیریت خانواده بگیر تا شرکت و سازمان و وزارت و مملکت! مشکلمون اینه که کوچک فکر میکنیم و انتظار داریم بزرگ بشیم. آقاجون من با این وضع به هیچ جا نمیرسی و همیشه وضعت همینیه که هست !( مخاطب خاص داشت این مطلب)

۱۳۸۶/۱۲/۱۹

من یه سوالی برام پیش اومده. این آقایونی که تو خونه ظرف میشورن، جارو تی میکشن، دستشویی و حمام میشورن، خرید میکنن، پرده باز و بسته میکنن، پنجره میشورن، و جدیدا" هم بناس که دیوارا رو شستشو کنن و هزار کار مردونه!!!!دیگه، آیا میتونن طلب حقوق و اجرت المثل!کنن؟! من برای خودم نمیگما. برای بقیه آقایون مهربون دیگه میگم! وگرنه لیلا خودش دیشب گفت بناس بهم حقوق بده و دیگه نیازی به کارگر نیست!!! ( البته در کنارش باید کارت عابر بانکم رو هم تقدیم کنم!)

۱۳۸۶/۱۲/۱۶

نگار یه بازی اختراع کرده!که بگیم در این لحظه چه مشکلی داریم. خوب دیروز براش نوشتم که گرسنمه و از خونه ناهار نیاوردم. یا باید از این رستوران چندش نزدیک شرکت غذا بگیرم که فاز نمیده . یا باید برم غذای آماده مثل تن ماهی یا ژامبون و اینا بگیرم که حسش نیست! البته پسر خاله محترم از راه رسید و رفت برا هردومون ژامبون و کلی مخلفات ( البته اونایی که کلسترول و قند خون و اینا دارن! از این مخلفات نباید استفاده کنن. مثل من!) خرید و این مشکل حل شد. الان هرچی فکر میکنم میبینم مشکل خاصی نیست. جز اینکه دلم یه عالمه پول بادآورده میخواد و اینکه من روز بروز احساس میکنم که شکمم داره جلوتر میاد و برجسته تر میشه و حس باشگاه و شنا و ورزش نیست( چون پایه نیست) . شما هم اگه دوس داشتید از مشکلاتتون بگید.
*
یه بنده خدایی با سرچ کلمه عدس پلو با شکر ( اوغ!!) رسیده به وبلاگم. بعد داشتم مطلب مورد نظر رو نگاه میکردم دیدم آخی! من چقدر گوگولی بودم 4 سال پیش!!تازه وبلاگم موسیقی باران عشق رو هم پخش میکرده. به فکرم افتاد که تو وبلاگ قسمت ترانه های درخواستی رو هم اضافه کنم. اگه پابده بخش ماساژ و کولی ( هردو مخصوص برادران!) و همچنین منوی غذای ارزون قیمت هم بذاریم ! از مطالب وبلاگ که خیری ندیدیم!

۱۳۸۶/۱۲/۱۴

صبح یه کاری داشتم طرفای جاده مخصوص کرج. با تاکسی داشتم بر میگشتم که جلوی ما دوتا موتور به هم خوردن و واژگون شدن. یکی از موتورها خانمش هم ترکش نشسته بود. راننده تاکسیه بهم گفت آقا صبر کن ببینم چیزیشون نشده باشه. اومدیم پایین دیدم موتوریه که با خانمش بود داره تند و تند خانمش رو بوس میکنه و میگه چیزیت نشده؟!!! خنده م گرفته بود. انقدر با احساس بود ! تاکسیه بهش گفت آقا بوس رو بذار برای خونه. الان ببین اگه باید ببریش بیمارستان زودتر ببر. بنده خدا هول شده بود فکر میکرد بوس بر هر درد بیدرمان دواست!
*
دیشب هم تو فرمانیه دیدم یه موتوری افتاده بود زمین و داشت ازش خون میرفت. حالم خیلی بد شد. ظاهرا" تازه زمین خورده بود. حواسم نبود که نگاه نکنم. کاش چیزیش نشده باشه. موتور خیلی وسیله مزخرف و خطرناکیه و متاسفانه روز به روزم داره بیشتر میشه. وقتی تبلیغ میکنن که با روزی 1000 تومن صاحب موتور شوید خوب نتیجه هم همینه.

۱۳۸۶/۱۲/۱۱

یکی از مشکلاتی که گاهی خیلی اعصاب خورد کنه اینه که چون اسم من با "ا" شروع میشه و تو خیلی از موبایلهای فامیل و دوستان اولین اسم ذخیره شده ست، هروقت که این بزرگواران لطف میکنن و دستشون ناخودآگاه به موبایل میخوره و شماره گیری میکنن ( بصورت اشتباهی) شماره منه! و جدیدا" لطف میکنن اس ام اس خالی هم میفرستن! امروز گمونم 6-5 تا اس ام اس خالی برام اومد اونم از یه نفر!خوب عزیزان من شما لطف کنید اسم من رو با اسم فامیلم عوض کنید که دیگه اول لیست نباشم. البته این خودش بهونه ای شد و تونستم یکی از دوستان دوران راهنمایی و دبیرستان رو پیدا کنم. بگذریم که اولش نزدیک بود کار به کتک کاری و فحش و فضیحت برسه!بهش میگم شما روزی 10 بار زنگ میزنی و حرف نمیزنی. میگه من اصلا" شما رو نمیشناسم. میگم پس مریضی که الکی زنگ میزنی؟ خلاصه اول اون معرفی کرد و بعدم من. فهمیدیم بابا رفیق قدیمی هستیم!!! فقط نمیدونم شماره من رو چطور پیدا کرده بود و چرا انکار میکرد که شماره من رو داره تو لیستش!
*
بهم میگه امیر هنوزم وبلاگ داری؟ میگم وبلاگ؟ چه وبلاگی؟ میگه همونی که قبلا" داشتی رو! میگم برو بابا حوصله داری!!و زود حرف رو عوض میکنم. و خدا کنه حقیقتا" یادش رفته باشه.