۱۳۸۳/۱۰/۰۷

واقعا" خوش به سعادت لیلا که همچین شوهری داره! هر غذایی رو میخوره و غر نمیزنه!( حتی کشک بادمجون با سیر!!) ، ظرف میشوره ( حالا چه فرقی میکنه 3-2 روز یه بارم خودش خوبه!)، تی میکشه، جارو میزنه، لباسای مبل رو تنشون میکنه!!، دستشویی و حمام رو میشوره!خرید میکنه، وسایل شام رو آماده میکنه و کلی کارای دیگه که اگه بگم ریا میشه! الان داشتم به این فکر میکردم که شوهرای عالم باید از من خوب بودن رو یاد بگیرن یه کم!( ببخشید یه چند وقته هیشکی از من تعریف نکرده ، تعریف خونم به شدت افت پیدا کرده بود!)

۱۳۸۳/۱۰/۰۳

این چند روزه یه کم نشستم وبگردی ( و نه ولگردی!!) کردم. چند تا وبلاگ جدید پیدا کردم. واقعا" بعضیا چه خوب حس درونیشون رو منتقل میکنن. کاری که من هیچ وقت بلد نبودم. احتیاجی به ادبی گفتن و استفاده از شعر و قلمبه سلمبه !حرف زدنم نیست. انقدر راحت حرفاشونو میزنن که وقتی نگاه میکنی میبینی دقیقا" حرفی بوده که بارها میخواستی بگی ولی نتونستی و قورتش دادی!خوش به حالشون. یه حرف ساده رو گاهی انقدر میپیچونیم که خودمونم آخر نمیفهمیم چی گفتیم!
*
این لینکدونی سمت چپ هم به همت برادر متعهد ( و نه متاهل!) احسان درست شد. باشد که خدایش خیر دهاد!
*
حتی اگر بهار نیاید....

۱۳۸۳/۰۹/۲۹

جمعه شب مرگ رو به فاصله چند قدمی خودم دیدم. فوق العاده وحشتناک بود. یادآوریش هم برام وحشتناکه. اگه چند دقیقه قبلش صدقه نداده بودیم و از زیر قران مامان ردمون نکرده بود و لیلا کلی نذر و نیاز نکرده بود الان معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم!فقط دیدم ماشین جلویی جلوی ما لیز خورد تو برف و یه دفعه به سمت ما تغییر جهت داد. منم فقط تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بزنم به گارد ریل وسط اتوبان.فقط شانس آوردیم که ماشین دیگه ای پشت سر من نبود وگرنه میزد حتما" به من و دیگه معلوم نبود چی میشد. تاحالا ندیده بودم ماشین تو برف اینجوری لیز بخوره. خیلی جالب بود.ماشینا یا به گارد ریل میخوردن، یا به کوه میخوردن و چپ میکردن یا یکی یکی به پشت هم میخوردن و داغون میشدن!خلاصه که فعلا" مجبوریم با تاکسی بریم و بیایم. اونم تو این سرما! بی ماشینی هم بد دردیه .
*
دیشب بازم به لطف پویا خان بسیار عزیز این لینکدونی من به یه سرانجامی رسید.خدا یک در دنیا صد در آخرت نصیبش کنه!

۱۳۸۳/۰۹/۲۵

عرض کنم که امروز به طور رسمی سیاست رو سه طلاقه کردم! ای مردشور این سیاست رو ببرن که آدم دینش رو باید بده برا دنیای یه عده. هرچی آدم کمتر بدونه راحت تره. میخواستم بنویسم که " بدبخت آن کسی که گرفتار عقل شد! خوشبخت آنکه کره خر آمد الاغ رفت!!!!" بعد دیدم شاید زشت باشه!اینه که منصرف شدم از نوشتنش!
*
نکته مهم بعدی اینه که در راستای اطلاع رسانی شفاف قصد دارم یه لینک دونی این کنار وبلاگ بذارم . این کار رو بلد نیستم ( مثل بقیه کار ها!). حاضرم به صورت پیمانکاری زحمت این کار رو به گردن دوستان بذارم!!در ضمن قالب وبلاگم خیلی دیگه یه نواخت شده!دلمو داره میزنه. این کار رو هم به پیمانکار واجد شرایط واگذار میکنم!در ضمن از پذیرفتن قالبهای آماده هم به شدت معذوریم!

۱۳۸۳/۰۹/۲۲

به نظرم هر وقت تو دوستی یا هر رابطه دوطرفه ای این حس بهت دست داد که یه جایی خودتو کوچیک کردی یا طرف مقابلت کاری کرد که احساس کردی تحقیر شدی یا این حس بهت دست داد که عمدا" تحقیرت کرده بدون یه پای این رابطه می لنگه. یه لنگ اساسی هم میزنه. دیدی گاهی پیش خودت میگی اگه من فلان کار رو بکنم یا فلان حرف رو بزنم یا فلان درخواستو بکنم کوچیک میشم و طرف فکر میکنه که من محتاجشم یا اینجور فکر و خیالا. بذار خیالتو راحت کنم از نظر من این رابطه چیزی بیش از یه معامله نبوده که هرطرف فقط به فکر اینه که نفع خودشو ببره و حداقل زیان نکنه. نمیگم بده. شاید خوب باشه. ولی من هیچ وقت تو دوستیام این مدلی نتونستم حسابگر باشم. خیلی راحت برخورد میکنم. اهل دو دوتا چهار تا نیستم. دوس دارم تو روابطم انقدر ساده و راحت باشم که فکرمو مشغول حساب گری نکنم. دوس ندارم همش اینکه چرا فلان حرف رو زدم یا فلان کار رو کردم عذابم بده. دوس دارم راحت برخورد کنم. از این ساده تر میشه گفت؟!

۱۳۸۳/۰۹/۱۶

امروز فهمیدم معتاد بودن شاخ و دم نداره. باید خودمو بستری کنم! باید به این مراکز بازپروری مراجعه کنم!حسابی معتاد شدم. این دو سه روزی که به علت خرابی تلفن دسترسی به اینترنت و وبلاگ و وبگردی( بخون ولگردی!) نداشتم حسابی همه بدنم درد میکرد. شب که میرسیدم خونه اولین کاری که میکردم میگفتم لیلا به من اینترنت برسون!خیلی روزای سختی رو پشت سر گذاشتم!خدا قسمتتون نکنه که گرفتار کابل برگردون بشید!من که بد عذابی کشیدم!

۱۳۸۳/۰۹/۱۲

علی معلم رو که میشناسی؟ همون استاد بزرگ شعر معاصر. واقعا" بزرگه. با اینکه من زیاد سر در نمیارم از شعراش ولی اوناییش رو که میفهمم، خیلی قشنگ و عمیقه. وقتایی که میتونم بفهمم ، احساس غرور می کنم! یه چند تا شعراشو مجید اخشابی خونده. جدیدا" هم محمد اصفهانی یه شعرشو خونده. همین که راه براه رادیو پیام داره پخش میکنه. همون که میگه" دلم به زلف توست مزن بر او شانه....". هرچی گشتم یه لینکی از یه جا پیدا کنم که شعری از ایشون باشه پیدا نکردم. یه سبک خیلی عجیبی داره. با اینکه نمیفهمم ولی به دلم میشینه. چند سال پیش شبکه چهار یه برنامه ای داشت به اسم " و اما عشق....". من علی معلم رو از اونجا شناختم.
*
میدونی تو رانندگی به چی حساسم؟به این که یه خانوم ازم سبقت بگیره ! فوق العاده حساسیت دارم!احساس میکنم عرش خدا الاناس که به زمین بیاد!هرجوری شده میرم و نمیذارم عرش خدا تکون بخوره! خدا کنه نفرین این خانوم امروزی که باعث شدم ( یعنی خودش باعث شد!!) که لاستیکش بیفته تو یه چاله خیلی بزرگ مایل به چاه! گریبانگیرم نشه!