۱۳۹۳/۰۲/۱۰

274

نمیدونم توی ناله ها و غرهام گفته بودم که شبها خیلی بد میخوابم یا نه؟ به هر حال شبها به شدت بد میخوابم. انقدر اینور و اونور میفتم تا بیهوش بشم. با اینکه خیلی خسته هستم شبا ولی ضعف رفتن پا دلیل بد خوابیدنمه. آزمایش خون که داده بودم دکتر گفته بود کمبود آهن دارم ( با وجود غلظت خون بسیار بالا). تا اینکه پریشب توی رادیو دکتر فلان داشت میگفت که سندرم پای بی قرار به علت کمبود آهنه و در افرادی مشاهده میشه که آهن بدنشون کمه. الان اینا رو چرا گفتم؟ چون ترکیب جالب و قشنگیه " پای بی قرار"!!! مثل "دل بی قرار"! دل بی قرار لالای لای! اومده بهار لالای لای!!!!

273

قانون بقای مریضی در منزل ما : مریضی از بین نمیرود بلکه از دختر به مادر و از مادر به پدر منتقل شده و در نهایت دوباره به دختر منتقل می شود! و این سیکل همچنان ادامه دارد.

۱۳۹۳/۰۲/۰۸

272

عرض به خدمتتون که بنا بود بریم مکه. همین پنجشنبه شب گذشته. همه چی آماده و کارهای شرکت رو به سرانجام رسوندم و همه چی رو ریختم روی لپتاپ که با خودم ببرم و از اونجا هندلینگ!!! کنم کارها رو! برای بچه ها و کسایی که باهاشون کار داشتم وایبر و واتس اپ نصب کردم که اونجا کاری روی زمین نمونه ( مردیم از وظیفه شناسی و مسئولیت پذیری!) . چهارشنبه زهرا مریض شد و بیمارستان بستری شد و سفرمون کنسل شد. به همین راحتی! یه وقتا با گوشت و پوست و خونت میرسی به این جمله امیرالمومنین روحی فداه که " عرفت الله بفسخ العزائم" ( خدا رو در فسخ تصمیمها شناختم).

۱۳۹۳/۰۲/۰۴

271

به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟
این برای دومین بار! به همین راحتی!

۱۳۹۳/۰۲/۰۲

270

امروز برابر با 22 آپریل و 22 جمادی الثانی و 2/2 شمسی می باشد! خدایا این خوشیا رو از ما نگیر!

۱۳۹۳/۰۲/۰۱

269

زدم یه خونه تکونی اساسی فیسبوکی کردم. فکر کنم 27 نفر رو آنفرند کردم! یه سری رو هم هنوز ناامید نشدم ازشون. به امید اینکه رودروایسی رو در بقیه امور هم کنار بذارم!

268

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند.

267

چند روز پیش رفتم آزمایش دادم و قندم نمیدونم 96 یا 97 بود که حد مجازش 100ه. مثلا" خیر سرم صبح ها چایی شیرین نمیخورم و بعد از صبحانه فقط چای و خرما میخورم. الان همکارم رفته یه جعبه نون خامه ای و رولت خریده آورده گذاشته اینجا! یعنی چون قندم لب مرزه نخورم؟ عقل چی میگه؟ دل چی میگه؟ ما هم که اهل دل! 2 تا خوردم به نیت شفا!!! تا عصر هم خدا بزرگه. کی مرده و کی زنده! یهو دیدی تا عصر 6 تاشو خوردم! خورده بمیرم بهتر از اینه که نخورده بمیرم!

۱۳۹۳/۰۱/۳۱

266

ما آقایون همیشه باید یادمون باشه که زندگی مون رو مدیون همسرامون هستیم. اگه اونا نبودن قطعا" سالها پیش از خوشی مرده بودیم!!! بدینوسیله روز مادر و مادر زن و زن هم مبارک .

۱۳۹۳/۰۱/۳۰

265

دیروز بهش میگم میخوام برا تو و زهرا میوه پوست بگیرم.خیار دوس دارید یا سیب؟ میگه من خیار دوس ندارم. خیاراش گل پونه ایه!!!!میگم چیه؟ میگه گل پونه ای! میگه مامان جون گفتن خیاراش گل پونه ایه مزه نداره!!! بله! منظورش همون گلخونه ایه! صبا هستن 8 ساله!

۱۳۹۳/۰۱/۲۷

261

ماکارونیش رو خورده و دلش پر میزنه برا یه نون خامه ای بزرگ یا رولت یا همچه چیزی. اقلن چیز کیک! چرا به ما سختی کار نمیدن؟! اینا مشکلات زندگیه!

۱۳۹۳/۰۱/۲۶

260

جمله آخر رو بگم و منبر رو واگذار کنم! اونم اینکه تاثیر لقمه حرام در زندگی بسیار زیاده. آدم رو به جایی می رسونه که چشمش رو روی حقیقت میبنده و دست رو برای هر جنایتی باز میذاره. بترسیم از اینکه لقمه حروم سر سفره مون ببریم. آدم رو تبدیل به هیولا میکنه

259

جان پس از عمری دویدن لحظه‌ای آسوده بود
عقل سر پیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبرو شد؛ صبح دلتنگی به خیر
عقل برمی‌گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل منطق داشت، حرفش را به کرسی می‌نشاند
دل پریشان بود...دل خون بود...دل فرسوده بود...


(فاضل نظری)

258

یه مدیر مالی اومده اینجا که بازنشسته س. بعد بعضیا عادت دارن که اول کار میخ رو محکم بکوبن که همه حساب ببرن ازشون. اینجا هم همه جلوش گارد گرفتن و نمیخوان بازیش بدن. این وسط من تحویلش میگیرم و اطلاعات میدم بهش و چون خیلی از کار من سر در نمیاره و هر سوالی رو میپرسه میگن از فلانی بپرس و اون مسئولشه!( بله من اینجا مسئول همه چیز هستم. حتی وقتی یخچال هم خراب میشه به من میگن که تو زنگ بزن و انگار من صاحب شرکتم به نوعی!). حالا امروز اومده میگه آقای فلانی بی زحمت برا من 3 تا دسته صندلی و یه اسکنر و یه یو پی اس و چند تا چیز دیگه سفارش بده. گفتم باشه! بابا بذار یه هفته بیایی ببینی اصلا" دوست داری اینجا کار کنی. بعد هم ما یخچال شرکتمون خراب میشه 38 روز طول میکشه تا بگیم یارو بیاد درستش کنه. دلت خوشه ها.

257

یهو هم نگاه میکنی و میبینی که "آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید" و تو غرق دلبستگی و وابستگی هستی

256

امروز صبح خانمه میخواست ماشین پارک کنه . یه جای نسبتا" وسیع هم بود. عقب عقب اومد تا خورد به تیر چراغ برق و سپرش شکست. از حولش یا نمیدونم چی اومد جلو و کوبوند به ماشینی که کنار کوچه پارک بود! بعدم خیلی ریلکس فرار کرد!!! شماره ماشینش رو برداشتم و دادم به آقایی که بعدا" اومد و هاج و واج اشت نگاه میکرد که چه بلایی سر ماشینش اومده! فرار کردنش جالب بود برام! خانمه رو هم بارها دیدم توی کوچه. کارمند بانکه! برم اخاذی کنم ازش!

255

دلش تبلت ارزان ولی خوب میخواهد! دلش می سوزد که چرا از آلمان با وجود قیمت بسیار عالی نخرید. 

254

نمیدونم چه مرضیه که الکی لیست فرندای فیسبوک و غیره و ذلک رو زیاد میکنیم وقتی ربطی به هم نداریم و اصلا" سلام و علیک دورادور هم نداریم و زندگی ما دخلی به اونا نداره و زندگی اونا دخلی به ما؟ بزنم دو سوم فرند لیست رو حذف کنم و دلم رو خوش کنم لااقل کسایی توی لیستم هستن که ربطی به زندگی من دارن و خوشی اونا خوشی من و غم اونا غم منه ( و برعکس). والا به خدا

253

... آری شود، ولیک به خون جگر شود...

۱۳۹۳/۰۱/۲۵

252

رفته از اتاق رئیسش 3 تا شیرینی خوشمزه بلند کرده و توی کشوش قایم کرده سر فرصت بخوره. بعد یادش رفته! الان رفته پیش رئیسش که یه چیزی بگه یهو جعبه شیرینی رو دیده روی میز. نیشش تا بناگوش باز شده و برگشته سر میزش یکی از شیرینیها رو چپونده تو حلقش!! خوشیهای زندگی مگه چیه؟ همیناس والا!

251

دلش کباب ترش اون رستوران خوشگله رو میخواد. دلش شیشلیک میخواد. دلش ماست و بادمجون میخواهد. دلش نون زیر کباب میخواد. دلش شکمبارگی می خواد!

250

دیدی گفتم این درسته که" از دل برود هر آنکه از دیده رود"؟ دیدی حق داشتم؟

249

این همه ترسو بودن و گریزان از دعوای دیگران و استرس گرفتن از تنشها هم خوب نیست. آدم باید یه کم پوست کلفت باشه!

248

نمیدونم مقصر این وضع کیه ولی اوضاع خوبی نیست توی شرکت. اینکه هر چند روز یک بار یکی میاد و بعد از چند ماه میره. من از سال 81 اینجا هستم و تا الان 10 تا حسابدار عوض کردیم و برای قسمتهای دیگه شرکت هم چند وقت یه بار همین بساطه. مشکل دو طرفه س. هم از طرف رئیس ما که شاید توقعش بعضی جاها از یکی که تازه اومده و کار بلد نیست زیاده و گاهی اخلاقش تنده و هم از طرف کارمندا که نازک تر از گل نمیشه بهشون گفت و با کمترین ناملایمی ، صحنه رو خالی میکنن و جاشون رو عوض میکنن. یا من زیادی پوست کلفتم که یک جا موندم!

۱۳۹۳/۰۱/۲۰

247

من اصولا" سعی میکنم جایی دستشویی نرم!! یعنی برنامه !! رو طوری تنظیم میکنم که احتیاج به دستشویی نداشته باشم. جز خونه خودمون و خونه مامانم اینا. شرکت هم دیگه چاره ای نیست. برام کابوسه که بیرون ( پارک یا خیابون یا پاساژ و ...) برم دستشویی. مسافرت هم که میریم، سعی میکنم کم بخورم که مجبور نشم برم دستشویی. یه وقتایی شب خواب میبینم که رفتم یه جا دستشویی و مثلا" خراب بوده یا از سقف چکه میکرده یا این چیزا. بعد صبح که از خواب بیدار میشم تا شب حالم گرفته س!!! اینم از دغدغه بزرگ زندگی من!

246

جونم به این هوا! مستی سرخوده!

245

مردک ابله! صبح همچین خوابالو و اخمالو نشسته بودم پشت میزم که موبایلم زنگ زد. یکی از پشت خط همچین جدی گفت آقای فلان؟ گفتم بفرمایید. گفت چرا برای یارانه ثبت نام کردید؟ شما که منزل مسکونی و ماشین و درآمد بالا دارید؟ گفتم چی؟ کی؟ یارانه؟ ثبت نام؟ من کی ثبت نام کردم؟ گفت به نام شما ثبت شده. همچین هم جدی داشتم جوابش رو میدادم و فکر میکردم این چی داره میگه؟ نکنه کسی جای من ثبت نام کرده و اینا. گفتم من ثبت نام نکردم ولی. لابد اشتباه شده. میگه ثبت نام نکردید؟ میگم نه. میگه پس قبول دارید که وضع مالی تون خوبه؟ موندم چی بگم بهش. میگه پس لطفا" 2 تومن تا اخر اردیبهشت به من بده! من خنگ رو بگو که صداش رو تشخیص ندادم و داشتم جوابش رو میدادم! 

۱۳۹۳/۰۱/۱۹

244

هیچکی نبود اینجا. یه لحظه از توی کشوی میزم یه گز درآوردم بخورم. 15 نفر اومدن بالا سرم! کوفتم شد یه دونه گزی که داشتم. مزه ش رفت! خماریش پرید! لامصبا!

243

هیچوقت فصل بهار انقدر روی من تاثیر نداشت. این چند وقته ساعت 3 عصر به بعد شروع میکنم به خمیازه کشیدن. انقدر خمیازه میکشم که فکم درد میگیره! هرچی هم میخورم فایده نداره. راهش اینه که برم اون اتاق بگیرم بخوابم. چرا آدما باید توی این فصل بیان سر کار؟ این حقوق بشر چه غلطی میکنه پس؟

242

دارم کتاب میخونم، اومده پیشم دراز کشیده با یه حسرتی میگه ای کاش خدا از دل مامان یه خواهر برام میاورد. بوسش میکنم میگم خواهر دوس داری یا برادر؟ میگه خواهر. میگم چرا؟ میگه خوب با هم بازی میکنیم. مثل فلانی که خواهر داره. میگم برادر دوس نداری؟ میگه چرا برادرم خوبه. مثل فلانی که برادر داره. میگم بابا خوب به خدا بگو خدایا هرچی خودت صلاح میدونی بهم بده. میگه گفتم به خدا! میپرم بغلش میکنم و بوسش میکنم و میگم مامان میشه خواهرت و منم که داداشتم! 

241

نبايد کسی بفهمد
دل و دستِ اين خسته‌ی خراب
از خوابِ زندگی می‌لرزد.
بايد تظاهر کنم حالم خوب است
راحت‌ام، راضی‌ام، رها ...
راهی نيست


۱۳۹۳/۰۱/۱۷

239

باز هم وایبر! ( مثل این بی جنبه ها!): من رو عضو گروهی کردن که اصلا" نمیشناسمشون. فکر کنم شماره من رو اشتباهی وارد کردن. جوک و عکس دارن میفرستن که خیلی بی نمک و یخه. از این عکسای گنجشک و کلاغ و الاغ! گروه رو ترک کردم و بعد از 5 دقیقه مجددا" من رو عضو کردن. آدم مهم بودن این دردسرها رو هم داره! جالبه که هیچکی با هیچکی حرف نمیزنه و کاری نداره. هرکی میاد عکس و جوک خودش رو میذاره و میره!

238

توی وایبر بخوایم عکس بذاریم کجا و چطوریاس؟ ملت عکسای چیتان پیتان گذاشتن و ما بدون عکس!

237

یه تصمیم هم میتونه این باشه که سعی کنم موقع رانندگی فحش و فضیحت ندم به کسی. البته سلسله مراتب داره این تصمیم. در مرحله اول باید تمرین کنم که فحش تا پشت زبون بیاد ولی از دهن خارج نشه. انشاء الله با ممارست برسم به جایی که حتی به ذهنم هم نیاد. فوقش لبخند بزنم. البته حالا نه اینکه فحش ناجور میدادم. نهایتش گوساله و توله سگ بود!! سعی کنم همینها رو هم به کار نبرم. فحش دل رو تیره میکنه

236

توی فیسبوک یه بنده خدایی مسیج داده بود که من دارم از خارج دور میام. هفته دوم عید میام و تا یه هفته درگیر دید و بازدیدم. هفته بعدش جور کن همو ببینیم و گپ بزنیم! شماره ش رو هم گذاشته و شماره من رو هم گرفته. منم که کلا" آداب معاشرت اجتماعیم در حد بچه فامیل دوره! استرس گرفتم که یعنی چیکار داره؟ من تاحالا باهاش حتی چت هم نکردم. حتی عکسای هم رو لایک هم نمیکنیم. حتی نمیدونم چی کار میکنه و کلا" برام خیلی مبهم و علامت سواله! برم موبایلم رو از دسترس خارج کنم!

235

میخوام سال جدیدیه با همه اونهایی که من ازشون بریدم و مقصر بودم و ازم دلخورن ، رفع کدورت کنم. برم ماچشون کنم و بگم به خدا دنیا ارزش این حرفا رو نداره. "بگذر ز من ای نازنین" و این حرفا! برم توی دفتر تلفنم ببینم کیا هستن که قطع رابطه کردم باهاشون! 

234

یکی ازمون طلب داشت ، شب عید تو منطقه ایرانشهر کشتنش( آره کشتنش! بستنش به رگبار. به راحتی اب خوردن لابد). یکی هم ما ازش طلب داشتیم، امروز از دنیا رفت. عرض نکردم به مویی بندیم؟