۱۳۸۸/۱۰/۰۸

چند روز پیش برام ایمیل اومد که سیستم کامنتینگی که داری استفاده میکنی تا چند روز دیگه ( از امروز 5 روز دیگه) از کار میفته و باید سیستم جدید آپگرید شده رو استفاده کنی . هزینه ش هم سالانه حدود 10 دلاره. سیستم قبلی هم از کار میفته و تمام کامنتات میپره. منم ایمیل زدم که گوساله! 10 دلار پولی نیست ولی من نمیتونم از اینجا برات پول بفرستم. بانکا که تحریمه و صرافی ها هم برا 10 دلار این کار رو نمیکنن. ایمیل زده که سعی کن مشکلت رو حل کنی!!! منم ایمیل زدم که گوساله! تو مشکل ایجاد کردی من حل کنم؟! حالا خلاصه تا چند روز دیگه کامنتینگ بی کامنتینگ! کسی سیستم دیگه ای سراغ داره که اینجا جواب بده؟( بغیر از سیستم کامنت خود بلاگر که مفت نمی ارزه).

پ.ن: هیچی گفتم که حال و هواتون عوض بشه!

۱۳۸۸/۰۹/۲۶

اون روز که خدا بخت و اقبال و شانس رو تقسیم میکرد من کجا بودم آخه؟! دیشب بعد از مدتها تنظیم زمان و تنظیم کالیبر دوستان! بالاخره رفتیم خون بدیم. این همه راه کوبیدیم رفتیم تا مرکز اصلی انتقال خون خیابون وصال. اونم با تاکسی و پیاده و سرما و گشنگی! بعد یه آقای سیبیل کلفت خشن اومده ازم خون گرفته؟!! آخه این انصافه؟! این اخلاقیه؟! وجدانیه؟! شرعیه؟! من دیگه دفعه های بعد با چه دلخوشی برم خون بدم؟! اونوقت میگم ملت چرا فرار مغزها میکنن. خوب تفریحات سالم رو از ادم میگیرید همینه دیگه! از دیشب دستم درد میکنه! روحیه م هم خرابه!!!

۱۳۸۸/۰۹/۲۳

یه محیط کاری داریم گل و بلبل وسنبل! سه نفر و نصفی آدمیم بعد همه دارن در غیاب هم برا اون یکی میزنن و غیبت میکنن و شانتاژ میکنن. اگه خودمونم بخوایم بریم بهشت! اینا نمیذارن. من واقعا" دیگه کم آوردم. همه ش هم جنگولک بازی و خاله زنک بازی دو تا خانمه. یکی مامان شرکت که خدا به دور! برا زمین و زمان میزنه! از خود ارباب گرفته تا سوراخ دیوار. چنون صفحه ای پشت خانم حسابدار میذاره که امروز و فرداس که اخراج بشه یا خودش کم بیاره و بذاره بره. خانم حسابدار هم البته مجبوره پشت سر مامان شرکت از خودش دفاع کنه و البته غیبت خیلی نمیکنه. و من موندم این وسط که باید هر دو رو تائید کنم و بگم تو درست میگی. جو خیلی دوست داشتنی و صمیمی داریم اینجا خلاصه!
*
الان پیداس من اخلاقم خیلی چیزیه؟!!!

۱۳۸۸/۰۹/۲۱

سکوت اگرنشانه رضا بود
چگونه باورنکم سکوت گویای تورا؟
نگاه اگر پیام آشنا بود
چرا تمنا نکنم نگاه گیرای تو را؟

پ.ن: با صدای مرحوم ایرج بسطامی بخونید!

۱۳۸۸/۰۹/۱۸

رفته بودم ختم یه خانواده سه نفری. یه خانم 27 ساله با دختر یک ساله و همسر سی و خورده ای ساله ش که هر سه توی خونه شون به خاطر کمبود اکسیژن ناشی از آبگرمکن از دنیا رفته بودن. شاید از معدود ختم هایی بود که حالم بد شد و منقلب شدم. میگفت این خانم خیلی مواظب دختر کوچولوش بوده. میگفته جلوی بچه م غیبت نزنید . دوس ندارم فرشته ها از کنارش دور بشن. خیلی مواظب حلال و حروم لقمه ای بوده که به بچه ش میداده. عکس سه نفریشون رو اون جلوی مسجد زده بودن. عکس دختر یک ساله رو که دیدم دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم....

۱۳۸۸/۰۹/۰۷

سر پيري و معركه گيري كه ميگن همينه! فك كن. با اين سن و سالت 4-3 روز پاشي بري كنفرانس و ورك شاپ در مورد چي؟1 اكسپورت ماركتينگ و گلوباليزيشن ! اونم با ارباب. اونم تا ديروز و اونم از صب خروس خون تا 7-6 عصر اونم با يه مشت خارجكي و پرقسور مرفسورايي كه حتي زبون فارسي هم بلد نبودن. تنها دلخوشي من توي اين كنفرانس قسمن تفريحات سالمش بود! هر دو ساعت يه بار يه پذيرايي مفصل با انواع شيرينيها و نوشيدنيهاي سرد و گرم و ناهار ظهرش بود. از ناهار كه هرچي بگم كم گفتم!( منم كه نخورده و نديد بديد!). فقط من يه چيزي رو متوجه نشدم درست( جداي از مطالب كنفرانس!!!) اونم اينكه خانمها هميشه و همه جا اينطورين؟! يه عده خانم كه كنفرانس رو با سالن مد اشتباه گرفتن و آدم فكر ميكرد اينا الان خداي كلاس و رژيم و اين حرفان موقع ناهار كه شد ...( من هيچي نميگم! چون دوستان همه موقع عروسي احتمالن با اين صحنه ها مواجه شدن!)

۱۳۸۸/۰۹/۰۱

ببینم دیروز خبری بوده و ما نفهمیدیم؟مثلا" ولنتاینی، ملنتاینی!، روز جهانی دوس پسر دختری، یا همچین چیزایی؟ یا ملت خیلی باحال شدن یا ما یه کم فازمون تاخیر داره! دیشب که میومدم خونه از پل مدیریت تا خونه شاید 7-6 مورد دیدم که وقتی میخواستم از کنار ماشینشون رد بشم باید میگفتم یا الله! گفتم شاید مناسبت جهانی داشته و من بی خبرم! البته کوچه خلوت روبروی خونه ما هم بی تاثیر نیست. 4 متر به 4 متر ملت در حال گفتمانن! بعد امروز صبح هم یه جفت قناری عاشق که یا راهنمای بودن یا دبیرستان( با توجه به قیافه خیلی بچه گانه و روپوش دختر خانم) سوار تاکسی بودن. منم که فضول! پسره داشت به دختره میگفت باید با خونواده هامون صحبت کنیم. اینطوری من دیگه نمیتونم ادامه بدم. همش حواسم پیش توئه!( فک کن!). دختره میگفت نه. من دوس دارم همینطوری فعلا" باشه . شاید پشیمون شدیم بعدن!( دختره ی زرنگ دودره باز!!).

پ.ن: دمتون گرم با شعراتون. یاد داشت کردم خیلیاشو شبا که میرم خونه با خودم میخونم! حتی اون شعر ادبی مهوش پریوش شوهر کرد رو! اون رو موقع ظرف شستن میخونم!

۱۳۸۸/۰۸/۲۶

هوای ابری به این قشنگی رو دارید دیگه ایشالا؟! دلم شعر قشنگ میخواد. هرکی از اینجا رد میشه ( حتی اگه با گودر و پودر و لودر و اینا میخونه! این مشکل من نیست!) لطف کنه و یه شعر ( مصرع، بیت، غزل، مثنوی، دیوان!!) برام بنویسه. یه شعر قشنگ. اگه اون لحظه شعر توپی یادتون نیومد مهم نیست! یه شعر معمولی بنویسید و بعد که یادتون اومد مدیونید!!!اگه نیاید بنویسید! حتی شما خواننده عزیزی که بی صدا میای و میری! ( شعر به هر زبونی بود مهم نیست. مهم اینه که شما رو درگیر کرده باشه)

۱۳۸۸/۰۸/۲۴

تقریبا" از اوایل مهر دیگه ماشین رو از خونه بیرون نمیارم و مسیر شرکت تا خونه یه مقدارشو با تاکسی و یه مقدارش رو پیاده میام. یعنی از شرکت تا میدون قدس رو با تاکسش و از میدون قدس تا پارک وی رو پیاده میام. پارک وی تا پل مدیریت رو با تاکسی و از پل مدیریت تا خونه رو پیاده میام. اینجوری هم یک ساعت زودتر میرسم و هم اینکه پیاده روی کردم و هم اعصابم راحت تره. البته یه وقت اشتباه نشه که برای لاغری و اینا پیاده روی میکنم! چون از خودم با بستنی و پفک و کرانچیپس و اینا پذیرایی میکنم! پس فردا مدیون شکمم نباشم یه وقت!
*
امروز صبح تو تاکسی رادیو جوان روشن بود و خانم مجری داشت خودش رو خفه میکرد که قانونی تصویب شده که آقایون بدون اجازه نمیتونن همسر دوم بگیرن. راننده هم میگفت همسر سوم و چهارم که مجازه و نیازی به اجازه نداره. تازه این روزا کی میره زن بگیره؟! من گفتم خوب خدا رو شکر یکی دیگه از مشکلات مملکت هم حل شد! چیزی که عجیب بود یه خانم خیلی تیشان فیشان برگشت گفت اینجوری فساد زیاد میشه! آقایون یواشکی میرن هر کاری میخوان میکنن! لااقل زن رسمی میگرفتن!خانوم به این روشنفکری نوبره والا!

۱۳۸۸/۰۸/۲۰

چقدر حساسیت پیدا کردم نسبت به وبلاگایی که میزنن مثلا" فلانی مامان فلانی! یا فلانی بابای فلانی! نیاید بگید هرکی یه سلیقه ای داره و اینا. من نظر خودم رو گفتم که بدم میاد!
امضاء: امیر بابای زهرا!!!

۱۳۸۸/۰۸/۱۴

الان اعصاب دارم ولی حرفی برای گفتن ندارم!

پ.ن: این پست صرفا" برای اعلام زنده بودن گذاشته شد و هیچ گونه ارزش مادی و معنوی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و روانشناسانه و جامعه شناسانه و مردم شناسانه و رفتار شناسانه و غیره دیگری نداشته و متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت!

۱۳۸۸/۰۸/۰۶

این چند روزه به شدت بی اعصابم و آماده م که دعوا راه بندازم با همه! دیروز نیومدم شرکت و رفتم برا خودم خرید و گشت و گذار. امروز یکی زنگ زده که دیروز کجا بودی؟!!!میگم ببخشید یادم نبود ازت اجازه بگیرم. بعد شروع کرده به دادو بیداد که چرا فلان کار فلان جور شد و فلان کار فلان جور نشد. منم با آرامش گفتم اینا به من ربطی نداره. زنگ بزن به ارباب و به خودش بگو. دوباره جیغ جیغ کرد که من نمیگم و خودت بگو و اینا. منم دیگه اون روم بالا اومد و گفتم زنیکه حمال نفهم! تو غلط میکنی با من اینطوری حرف میزنی. بعد هم گوشی رو قطع کردم! خودم کف کردم از اینهمه بداخلاقی و خشم!
*
رادیو داشت یه گزارش تهیه میکرد از این بازی تراوین که تازگیا مد شده. بعد اینا انقدر بی سواد و ابله و کارنابلدن که نمیرن قبل از اینکه یه گزارش تهیه کنن لااقل یه کم مطالعه کنن راجع بهش و اطلاعات صحیح به دست بیارن. در این مورد که دیگه کار خیلی آسونه. کافیه عضو بشه و دو روز بازی کنه تا جریان دستش بیاد. توی این گزارش مطرح شد که در این بازی خرید و فروش مشروبات الکلی انجام میشه و همچنین همسریابی و پیداکردن دوست!!!!! آخه گوساله ها انقدر سخته گزارش درست تهیه کردن؟ راجع به همه چی باید آدم اظهار نظر کنه؟ هرکی هرچی گفت باید به عنوان گزارش رادیو طرح بشه؟!

۱۳۸۸/۰۷/۲۸

صبح سوار تاکسی که شدم از دیدن شدت کثیفی صندلیها و ماشین پشیمون شدم از سوار شدن. خود راننده هم بدتر از ماشینش ! مرتب شیشه رو پایین میکشید و با شدت و حدت آب دهنش رو بیرون پرتاب میکرد. یه خانم خیلی تیشان فیشان هم جلو نشسته بود و هی نچ نچ میکرد. یه جا دیگه راننده سنگ تموم گذاشت و نیم متر از شیشه بیرون اومد و آب بینیش رو خواست تخلیه کنه که ظاهرا" باد یه مقداریش رو به اون خانم محترم رسونده بود!!!یه جیغی کشید خانمه و یه چیزایی گفت و خواست که پیاده بشه و شد! اگه بگی راننده یه کلمه حرف بزنه یا چیزی بگه، نزد و نگفت. کرایه کامل رو هم گرفت. فک کن! آدم صدتا مایع شوینده و وایتکس و سمباده هم به خودش بکشه بازم چندشش میشه!!!بدبخت خانمه!

۱۳۸۸/۰۷/۲۱

پریشب رفتیم میلاد نور که من مثلا" شلوار جین بخرم. خیلی جالب بود. همه که از این شلوارهای پاره پوره داشتن یا از اینا که 8 نفر توی پاچه ش جا میشن! حالا همین شلوار جین پاره یه جا قیمتش 110 هزار تومن و یه جای دیگه هم که 30% تخفیف میداد 85 هزار تومن بود! فک کن! 85 هزار تومئ بدی شلوار پاره بخری که سالی 3 مرتبه میخوای بپوشیش! من برای کت و شلوار هم 85 تومن نمیدم! چه برسه شلوارای اجق وجق. اونم با این سن و سال و شکم!

۱۳۸۸/۰۷/۱۸

پنج شنبه داشتم از خط عابر پیاده رد میشدم و یه آقای پیرمردی هم از روبروم میومد. داشتم بهش نگاه میکردم ولی حواسم به اون نبود. یاد یه چیزی افتادم و زدم زیر خنده. البته خودم رو کنترل کردم که خیلی ضایع نخندم وسط خیابون. بعد اون آقا فکر کرد دارم بهش میخندم. یه حرف بدی بهم زد و گفت خودتم پیر میشی و مضحکه عام و خاص میشی. ولی من به اون نخندیده بودم واقعا"! میخوام بگم سوء تفاهم ها گاهی همینطوریه. به همین سادگی

۱۳۸۸/۰۷/۱۲

یادم میاد اون روزایی که بابام بیمارستان بستری بود برای جراحی قلب چه حال و روزی داشتم. نه حال و حوصله کار کردن داشتم، نه میتونستم بخوابم، نه غذا بخورم . فقط فکر و خیالای جورواجور میومد سراغم و دلشوره خیلی بدی داشتم. خدا رو شکر که تموم شد اون روزا. چند روز پیش یکی از دوستان یه لینکی برام فرستاد که هربار میرم بخونم گریه م میگیره و حالم بد میشه. دانیال کوچولو رو نمیشنامس. پدر و مادرش رو هم .ولی وقتی میبینم یه پسر پنج ماهه به این حال و روزه حالم بد میشه. خدا میدونه که از ذهنم بیرون نرفته این چند روز و هربار یادش افتادم براش دعا کردم. چه صبر و طاقتی دارن پدر و مادرش و چه قلمی داره پدرش. دلم میخواد یه ختم قران برای شفای همه مریضا و مخصوصا" دانیال کوچولو و سدنا کوچولو ( که اونم بیماری خیلی سخت و عجیبی داره) بذاریم. مگه حتما" باید کسی رو بشناسیم تا براش دعا کنیم؟
خوب فعلا" دوستان نفری دو جزء باید بخونن!
صومعه: 1و30/لیلا:2و3
امیر: 4و6/ خانمه: 5و10
بهار: 7و8/سمن:9و11
زهرا( سلانه): 12و13/طه: 14و15
فرنوش: 16و20/علیرضا 17و18
معصومه: 19و21/دلارام: 22و23
نلی: 24و25/ساناز: 26و27
مریم:28و29

۱۳۸۸/۰۷/۰۴

مایی که میخوایم یه ایستگاه مترو بسازیم انقدر سیاسی بازی و جنگولک بازی در میاریم و آخرشم زیرش میزاییم!غلط میکنیم که ادعای مدیریت جهانی میکنیم. دو روزه مدرسه ها باز شده رسما" خفه شدیم از ترافیک. تازه از امروز اعلام کردن 25% ترافیک بیشترم میشه. به سلامتی 2 ساعت صبح تو ترافیکیم و 4 ساعتم عصر!

۱۳۸۸/۰۶/۲۵

بعضیا چقدر حروم خوری بهشون مزه میده. یه مدت روی اینترنت ADSL پسورد گذاشتیم ( با کمک سرکار خانم ریواس) ولی چون ارباب نمیتونست با لپ تاپش وصل بشه مجبور شدیم حذف کنیم. یه مدته میبینم سرعن پایین اومده. زنگ زدم به شرکت اینترنتی و میگم سرعت خیلی پایینه. میگه شما الان دارید با تمام پهنای باند استفاده میکنید و دارید دانلود میکنید! میگم من حتی یاهو رو هم نمیتونم استفاده کنم. میگه نه الان توی سایت فلان هستید و دارید دانلود میکنید! بعد که میفهمه پسورد نداره شبکه مون میگه پس احتمالا" یکی داره استفاده میکنه. البته از این شرکتای اطرافمون هیچ بعید نیست. مدتهاست دنبال ای دی اس ال هستن و ظرفیت فعلا" پره. گمونم کار هموناس. خانم ریواس یادم داد اونبار که چطوری پسورد بذارم ولی الان هر کاری میکنم نمیشه.

۱۳۸۸/۰۶/۲۱

میگن که تفکر همیشه و مخصوصا" این شبها خیلی ارزشمند و جزء بالاترین عبادت هاست. کاش به جای اینکه خودمون رو مقید کنیم که حتما" دعای جوشن کبیر و سوره فلان و دعای بهمان رو بخونیم ( البته بدون تفکر و بدون در نظر گرفتن اینکه معنی اینا چیه و اصلا" چی داریم میخونیم) بشینیم یه کم فکر کنیم. در همین راستا من الان یه هفته س که غرق در تفکرم! داشتم به این فکر میکردم ( مخصوصا" پریشب پای صحبتای دکتر مهدوی) که مگه نه اینکه نماز رو باید با قرائت صحیح خوند. خوب تکلیف برادران و خواهران آذری که به جای "قل هو الله احد" میخونن " گل هوالله احد!) چیه؟!!هنوز به نتیجه نرسیدم! خدا قبول کنه واقعا"!!!

۱۳۸۸/۰۶/۱۷

مو از"قالو بلی" تشویش دیرم
گنه از برف و بارون بیش دیرم
اگه "لا تقنطو" دستم نگیره
مو از "یا ویلتا" اندیش دیرم....

۱۳۸۸/۰۶/۱۶

۱۳۸۸/۰۶/۱۲

ماه رمضون به نیمه رسید و احساس میکنم بی تفاوتم. خیلی با ماه های دیگه فرق نکردم. حالا تو بگو سحر بلند میشم و حسابی میخورم. این شده فرق ماه رمضون با ماه های دیگه م. خدایا شبهای قدر دارن میرسن و من نا امید نیستم. مطمئنم که نمیذاری دست خالی از این ماه بیرون برم. خدایا بنا نیست که جدا کنیا. درهمه! خدایا درهم بخر که سخت گرفتار و درهمیم. خوب است که چشم تو مارا نشان کند. سری دوم ختم قران رو هم شروع می کنیم. دوستانی که تمایل دارن بفرمایند که چه جزئی رو میخوان . دعا هم یادتون نره . بلکه دعاهای شما بگیره و حالمون رو بهتر کنه.

خانمها و آقایان:
دلارام: جزء 1-زهرا: جزء 2
اعتمادی:جزء3و6و8و9-فرنوش:جزء4
خانمه:جزء5و10- بهار:جزء7
طاها:جزء11-آرزو:جزء 12و13
امیر:جزء14-بهار:جزء15و17
صومعه:جزء16- هدی:جزء18
انسی:جزء19- فیدلر: جزء20
لیلا:جزء21- یکتا:جزء22
ژوکر: جزء 23و24و25و26-باران: جزء27
ساناز:جزء 28و29-سمن: جزء30

۱۳۸۸/۰۶/۰۹

من هوس یه دست کله پاچه مفصل کردم. خیلی هم گیری به بهداشتی و غیر بهداشتیش نمیدم! گور بابای کلسترول ملسترول!

۱۳۸۸/۰۵/۳۱

ماه رمضونتون مبارک. امیدوارم همه گی توفیق پیدا کنیم که دلامون رو صاف کنیم و غبار و زنگار رو از روش کنار بزنیم و به آفتاب سلامی دوباره کنیم! طبق سنت هر ساله یه ختم قران میذاریم . دوستانی که تمایل دارن شرکت کنن اعلام بفرمایند. زمانش هم تا آخر ماه مبارک رمضانه.
خانم ها و آقایان:
نگار: جزء1/هایدی:جزء2
مریم:جزء 3/هدی:جزء4
ماه مون: جزء5/زهرا( سلانه): جزء 6
امیر:جزء7/ انسی: جزء8
فیدلر:جزء9/ خانمه:جزء10
ژوکر: جزء11و12/نوا: جزء13
صومعه: جزء14/ آرام: جزء 15و16و17و18
هادی:جزء19/طاها: جزء 20
بهار:جزء 21/نیلوفر:جزء 22
آرزو: جزء23و24/شکوفه یاس: جزء25
سمن:جزء27/علیرضا: جزء 29
پرنده گمشده:جزء30

پ.ن: به پیشنهاد دوستان تا نیمه ماه رمضان ختم کنیم که بتوینم یه سری دیگه هم بخونیم
پ.ن2: 2جزء دیگه باقی مونده. دوستانی که تمایل دارن بفرمایند

۱۳۸۸/۰۵/۲۲

دیشب یه کاری داشتم رفتم جمهوری. کنار پاساژ علاء الدین یه نفر داشت DVD فیلم میفروخت. یه بنده خدای مثل من شهرستانی میانسال داشت به آقا فیلمیه میگفت فیلم عشقی هم داری؟ آقاهه گفت چه جور عشقی؟! گفت از اینا که بغل و بوس و اینا داره!!! انقدر دلم براش سوخت که حد نداره. جدی میگم. احساس کردم از خانواده ش دوره و دلش تنگ شده. فیلمیه هم گفت پس فیلم رمانتیک میخوای نه عشقی!!!!
*
میگم چقدر گرون شده همه چیز. بیچاره مردم که نزدیک ماه رمضون همیشه این مشکل رو دارن. میگه خوب مردمم روزه نمیگیرن!!

۱۳۸۸/۰۵/۱۵

سال گذشته همچین روزی خدا یه دختر خیلی عجول و دوست داشتنی و آروم رو نصیبمون کرد که فکر نکنم بتونیم برای همچین نعمتی شکرش رو به جا بیاریم. دخترک یکساله شد . توی این مدت جز شیرینی و نعمت هیچی ندیدیم. این روزها وقتی وارد خونه میشم دخترک با تمام وجود ابراز احساسات میکنه و جیغ میزنه و میخواد که بغلش کنم و خستگی رو اینطوری از تن باباش بیرون میکنه. خوشحالم که دختر دارم. همیشه هم میگم اگر علم به جایی میرسید که میشد قبل از تولد نوزاد جنسیت اون رو انتخاب کرد، قطعا" دختر انتخاب میکردم. خدایا به خاطر همه نعماتت و بزرگتر از همه یه همسر خوب و یه دختر شیرین ازت ممنونم.

۱۳۸۸/۰۵/۱۱

خدایا یعنی واقعا" قیامتی هست؟ حساب و کتابی هست؟ مو از ماست کشیدنی هست؟ اگه نیست بگو ما هم تکلیفمون رو بدونیم. اگه هست چرا بعضیا انقدر بی خیالن؟ چرا بعضیا هرکاری دلشون میخواد میکنن و میتازونن؟ آخه تا کی بناس صبر کنی؟ تا کی میخوای بشینی و تماشا کنی؟ تا کی میخوای فقط ناظر باشی؟ منتقمی در کار هست؟ عدالت گستری به کار هست؟ دین جدید بناس بیاره؟ یا همینیه که ما داریم میبینیم؟ قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین.....

پ.ن: دوستانی که تمایل دارن یه ختم قران به مناسبت نیمه شعبان داشته باشیم زودتر اعلام فرمایند.

۱۳۸۸/۰۵/۰۶

بعد از 33 سال که از خدا عمر گرفتم ( و البته 33 سال و اندی) هنوز نفهمیدم روابط انسانی که انقدر میتونه ساده و خوب باشه چرا گاهی انقدر سخت و پیچیده میشه.یعنی چرا انقدر پیچیدش میکنیم؟!

۱۳۸۸/۰۵/۰۴

به برکت دولت کریمه در رکود صادرات و کلا" ایجاد وقت آزاد برای ملت، زدم تو کار لواشک سازی بهداشتی در منزل! اولین بار که از گوجه سبزهای صدسال پیش موجود در یخچال که مونده بودیم چیکارش کنیم لواشک ساختم انقدر بهم مزه داد که دارم روی این صنعت سرمایه گذاری میکنم. لواشک که آماده شد سینیش رو میذارم داخل ماشین. ماشین رو هم زیر آفتاب پارک میکنم. عصر که از شرکت میخوام سوار ماشین بشم لواشک آماده شده. مزیت این روش اینه که داخل ماشین گرما چند برابر و گردو خاک هم موجود نیست. الان فعلا" خط تولید روی لواشک آلبالوئه. البته علمای علم اقتصاد میگن این کار مقرون به صرفه نیست که آلبالوی کیلوی 2200 تومن رو لواشک کنی. ولی خوب این علما حالیشون نیست که لذت لواشک آلبالوی ساخت داخل با هیچ لذتی برابری نمیکنه. در ضمن در زمستان که شما هوس آلبالو میکنید حتی اگه 4000 تومنم باشه ولی موجود نیست ( البته آلبالوی داخل فریزر و آلبالو خشکه و اینا همچین لذتی رو ندارن) . خلاصه در راستای کمک به اقتصاد خانواده سفارش هم قبول میکنیم! هم به صورت کنتراتی یعنی خرید آلبالو یا آلو و ساخت و خشک کردن رو به عهده میگیریم. و هم به صورت اینکه فقط ماشین رو در اختیر میذاریم!!شما خودتون میخرید و درست میکنید و فقط فضای ماشین و گرمای حاصل از اون رو به عهده ما میذارید!خلاصه که زندگی خرج داره!

۱۳۸۸/۰۴/۲۴

این رو بگم که لال از دنیا نرم! یادم میاد زمان ریاست جمهوری آقای ( ه. ر) راستکیا شعار میدادن " مخالف ( ه) دشمن پیغمبر است". چپکیا هم مرتب انتقاد میکردن که این بابا و خاندانش اهل خوردن و بردن و بدبخت کردن ملتن. نمونه بارزش هم روزنامه رسالت و روزنامه سلام اون روزگاره که مدارکش هم موجوده!!!راستکیا میگفتن اگه میخوایم کشور به سازندگی و آبادانی برسه فقط باید از ( ه) حمایت کرد و نباید کوچکترین انتقادی ازش کرد. واقعا" هم تحمل کوچکترین انتقادی رو نداشتن و در حکم مخالفت با پیامبر و اسلام و خدا بود. زمان گذشت تا رسید به مجلس پنجم و کارگزاران سازندگی که حالا نوبت راستکیا بود که بیان بگن کشور توسط اطرافیای ( ه) به غارت رفت! چرا؟ چون اکثریت مجلس پنجم از دستشون رفته بود . نوبت چپکیا بود که بگن اگه ( ه) نبود کشور از دست رفته بود و دموکراسی و آزادی و خدا و رسولش رو به قبله بودن! مجلس ششم دوباره برعکس شد. چپکیا آقای ( ه) رو به لجن کشیدن. انصافا" به لجن کشیدن. انواع کتابای عالیجناب سرخ و خاکستری و بنفش خالدار نوشتن بر علیه (ه). لفظ ...شاه مد شد. انواع و اقسام دزدی و خرابی و نابودی خدا و دموکراسی و دین و آزادی و کشور و مام میهن و ...هم به (ه) و خاندانش نسبت داده شد. کار به جایی رسید که روزنامه کثیف( ک) شروع کرد به طرفداری از ( ه) و اینکه ( ه) از بنیانها و ستونهای نظام و انقلاب و خدا و دین و ملک و ملته! گذشت و گذشت تا رسید به مناظرات انتخاباتی که همه شاهد بودید که دوباره ( ه) و خاندانش دزد شدن و غارتگر و آشوبگر و مخالف نظام و هزار مورد دیگه. و راستکیا هم همه شروع کردن به سر تکون دادن که آره این (ه) بدترین موجودیه که تاحالا در این کشور چشم به جهان گشوده. و چپکیا هم حالا میخوان در نماز جمعه این هفته ش شرکت کنن و امید دارن که حقشون رو استیفا کنن! و از همه هم میخوان که نماز جمعه این هفته رو از دست ندید. بدبخت آقای ( ه) هم شده بازیچه دست یه عده که یه روز میشه "حضرت آیت الله" و یه روز( اکبر ه. ر) . میخوام بگم اگه میگیم سیاست ما عین دیانت ماست پس وای به حال ما با این دیانتمون! عجب سیاستمدارای پاک و متدین و با خدایی داریم! و ما هم خیلی وقتا زیر علم کسایی سینه زدیم که مثل همین سیاست بی پدر و مادر و بی همه چیزن! ( احتمالا" این وبلاگ از دقایقی دیگر فیلت ر خواهد شد و من هم ....!!!)

۱۳۸۸/۰۴/۲۰

راستش مشکل تا حدی حل شده. یعنی طرف قبول کرد که مابقی پول رو پرداخت کنه . گفت من هم متوجه نشدم که اشتباه شده وگرنه پرداخت میکردم. حالا باید صبر کنیم تا پرداخت کنه و مشکل به طور کامل حل بشه. ( 3 تا جحمله گفتم و 17 بار کلمه پرداخت رو به کار بردم! )

۱۳۸۸/۰۴/۰۹

از بس که اعصاب برا آدم نمیذارن یه اشتباه لپی انجام دادم که خجالت میکشم به ارباب هم بگم! یعنی خجالت که چه عرض کنم یه کم میترسم. بیشتر هم برا قلب ارباب! موضوع اینه که در فرستادن اسناد صادراتی برای مشتری 175 هزار دلار اشتباه کردم که قسم میخورم به خاطر ماشین حساب درب و داغون اینجا بود! حالا همه چی بستگی به مشتری داره. اگه وجدان داشته باشه این پول رو پرداخت میکنه. اگر هم نداشته باشه ، ما ادعایی نمیتونیم بکنیم. در قبال اسناد اشتباهی که من فرستادم اون پولش رو داده ( حالا گیریم 175 هزار تا کمتر) و جنس متعلق به اونه. حالا خدا به من رحم کنه. بعد به ارباب رحم کنه! بعد هم به زن و بچه جفتمون!
*
دیگه رسما" از انتخابات کشیدیم بیرون و به زندگی برگشتیم!

۱۳۸۸/۰۴/۰۲

یادتونه اون بار ختم قران گذاشتیم برای بارش باران؟! چقدر هم بعدش بارون اومد و یه عده مسخره مون کردن که دیگه کافیه؟! حالا هعم مطمئنم حداقل خودمون و انشاء الله جامعه به آرامش میرسه و میرسیم( تیریپ اعتماد به نفس بالا!). خانمها و آقایان :
مریم: جزء 1- سمن : جزء 2
سیروس: جزء3- زهرا (دختر بابایی): جزء 4
دلارام: جزء5- جوالدوز: جزء6
انسی: جزء 7- علیرضا: جزء8
صومعه: جزء 9 و 27- فافا : جزء10
نوا: جزء11- هدی: جزء12
معصومه: جزء 13- الهام : جزء14
ساناز: جزء15- آرزو : جزء16
آرزو: جزء 17- آرزو: جزء 18
هادی: جزء19- فیدلر: جزء20
امیر: جزء21- محمد : جزء22
علیرضا ( طعم روشن ماه): جزء23- پور پدر: جزء 24
زهرا ( دختر بابایی): جزء25-پرنده گمشده: جزء 26
صومعه : جزء27- آرام: جزء28
بهار: جزء 29- ؟ : جزء 30
در ضمن نیازی به گفتن من نیست که 5 شنبه شب لیله الرغائبه. شب آرزوها. به همدیگه و مخصوصا" بیمارا زیاد دعا کنیم. التماس دعا

۱۳۸۸/۰۳/۳۱

دوستان پیشنهاد دادن برای برقراری آرامش و سکینه در دلهای خودمون و اجتماع یه ختم قران بذاریم. دوستانی که مایلن شرکت کنن اطلاع بدن. از 4 شنبه هم که ماه رجبه و خلاصه ثواب هم داره!

۱۳۸۸/۰۳/۲۴

از روز جمعه ، دیگه دل و دماغ اینترنت نداشتم. دیروز که تولدم هم بود اصلا" سراغ اینترنت نیومدم. حالم هم از اخبار انت....به هم میخوره. ممنونم از همه اونایی که اینجا و تو فیس بوک و با ایمیل تبریک گفتن. امروز اومدم شرکت و واقعا" دست و دلم به کار نمیره. جسارتا" کسی یه جهنم دره ای رو سراغ نداره که 3 تا آدم بی آزار برن اونجا و زندگی بی دغدغه ای داشته باشن؟!
پ.ن: ما یه رفیقی داریم که ایشون هم تولدش 23 خرداده. از دیروز به لطف دولت کریمه که ارتباطات از طریق دود و امثالهم شده، هر کاری کردم دستم به تلفن نرفت که زنگ بزنم و تبریک بگم. حمید آقا! همین رو قبول کن ازم.

۱۳۸۸/۰۳/۱۹

آخه میدونی چیه؟!لامصب این دوره هیچکی طوری چنگی به دل نمیزنه که آدم بخواد طرفدار سینه چاکش بشه. هرکدومشون یه جور از لحاف بیرونن! ولی خوب رای من میرحسینه. با اینکه رضایی دیشب تنها کسی بود که تونست روی این بابا رو کم کنه و با آماری حالش رو بگیره که خود طرفم قبول کنه و آخرش رو به فرافکنی بیاره. حیف که این دوره باید به کسی رای داد که اون بابا رای نیاره!
*
با حضرت هادی خان ( همون فیدبک خودمون) قرار گذاشتیم ( شرط بستیم؟!) سر یه دست چلوکباب توپ. من گفتم انتخابات این دوره یک مرحله ایه و تو همون مرحله اول کار تمومه. ایشون فرمودن دو مرحله ای میشه. هنوزم معتقدم همون مرحله اول کار تمومه.

۱۳۸۸/۰۳/۱۸

خوب میرسیم به بحث داغ انتخابات این دوره. میدونم که الان همه یه لنگه پا وایسادن تا من نظرم رو اعلام کنم!! تا حجت براشون تموم بشه که به کی رای بدن! خوب بیشتر از این منتظرتون نمیذارم و میرم سر اصل مطلب. راستش دوره های قبلی ریاست جمهوری رو تا اونجا که یادمه ( جز دوره هاشمی) بقیه دوره ها به کسی رای دادم که رای نیاورده و البته خودم میدونستم. دور اول خاتمی که من به محمد محمدی نیک معروف به ری شهری رای دادم! دور دوم هم به دریابان شمخانی رای دادم و این نشون میده که ارادتی به خاتمی نداشتم( چه مهم!). دور پیش که دو مرحله ای شد مرحله اول به قالیباف رای دادم ( چقدر این دوره جاش خالیه) و دور دوم هم به هاشمی . این دور هم تا امروز انتخاب 100% رو نکردم. بین دو نفر شک دارم و منتظرم که مناظره امشب هم برگزار بشه. فقط میدونم که از این 4 نفر یک نفر ( رئیس جمهور فعلی) رو 100% گذاشتم کنار و کروبی رو هم تا حدودی. بین رضایی و میرحسین شک دارم که خوب تا شب انتخابات هیچی معلوم نیست. راستی معلومه که من چقدر طرفدار ریاست جمهوری افراد نظامی و امنیتی ام؟!

۱۳۸۸/۰۳/۱۲

همیشه بدترین و مزخرف ترین و چندش آورترین و لوس ترین کار در نظرم مربوط به اونایی بود که تا میومدن یه لقمه چیزی بخورن فورا" حساب میکردن که این لقمه چند کالریه و فوری چرتکه مینداختن که امروز چقدر کالری دریافت کردن و چقدر دیگه جا داره! الان خودم به این وضع دچار شدم. صبح به صبح میگم امیر تو امروز باید بیشتر از 2000 کالری دریافت نکنی !تو میتونی پسر!سعیتو بکن. و این البته ممکن نبود مگر به لطف رژیمی که آرزو خانم دادن بهم و من خیلی امید وارم که خیلی زود 8-7 کیلو اضافه وزنی که تا دیروز منکرش بودم از بین بره و من از خوش هیکلی بمیرم!ولی خدایی خیلی ستمه اندازه یه کف دست نون خوردن و شبا به جای شام ماست و نون پنیر سبزی و طالبی خوردن! شام یعنی یه پیتزای بزرگ کامل یا یه بشقاب پر پلو چلو!
*
خدا نگذره از اونایی که من رو مبتلا کردن به بازی تراوین. همینم مونده بود!

۱۳۸۸/۰۳/۰۳

از دیشب دوباره باشگاه رو شروع کردم. البته اینبار فقط تردمیل و دوچرخه رو ثبت نام کردم. ولی راستش اینطور بی هدف ورزش کردن رو دوس ندارم. اینکه میگم بی هدف به این علته که نمیدونم روش صحیح استفاده از تردمیل چیه؟( چه مدت؟ چه سرعتی؟ چه شیبی؟ چه تغییر سرعتی؟...) و دیگه اینکه با غذاهایی که من میخورم اصلا" فایده داره اینطوری یا نه. کسی یه متخصص تغذیه خوب میشناسه؟ از اینا نباشه که یه برگه کپی شده رو به همه بده و بگه برو این رو انجام بده ( بدون در نظر گرفتن قد، وزن، سن، اندازه اندام، ...). اکثر قریب به اتفاق متخصصین تغذیه این مدلین! کسی رو میشناسید که روش استفاده صحیح از تردمیل رو بلد باشه؟مثلا" متخصص طب ورزشی.

۱۳۸۸/۰۲/۲۹

بابام دیشب از یه آقایی صحبت می کرد که ساختمون 12 واحدیش رو اجاره داده و کل اجاره ش رو میده به یتیم های محله دروازه غار . میگفت این آقا چند سال پیش ( زمان جنگ) یه ساختمان دو طبقه در مشهد خرید که هر وقت برای زیارت میره یه جایی داشته باشه که اقامت کنه. روزی که بنا بوده ساختمون رو از معمار تحویل بگیره ظاهرا" میره حرم و میبینه که کلی جنگ زده و آواره داخل صحن هستن و خوابیدن. به معمار زنگ میزنه میگه بیا همه اینا رو توی اون ساختمون اسکان بده. بعد برمیگرده تهرون بدون اینکه ساختمونش رو ببینه. هرچی معمار میگه بیا ببین لااقل، قبول نمیکنه. میگه نمیخوام وابسته ش بشم. بعد از 7-6 سال که جنگ تموم شده بود برمیگرده و میبینه خونه مخروبه شده. دوباره از نو میسازه و الان هم به طور رایگان در اختیار مردم میذاره!

۱۳۸۸/۰۲/۲۳

دیروز با یکی از بروبچ دوران دانشگاه تو فیس بوک صحبت میکردم که گفت از بچه ها از کسی خبر داری؟ گفتم 3-2 نفری هستن که ازشون با خبرم. گفت منم از چند نفر . بعد گفت خدا رحمت کنه فلانی رو چه پسر خوبی بود. گفتم مگه از دنیا رفته؟ گفت آره 4-3 ساله. بدنم یخ کرد. اصلا" انتظار همچین خبری رو نداشتم. شاگرد اول ورودی بود و فوق لیسانس هم شاگرد اول بود. بعد از اتمام درس سرطان میگیره و از دنیا میره. چقدر تو اورک ات و فیس بوک دنبالش میگشتم و هیچ جا هیچ اثری ازش نبود. خدا رحمتش کنه...

۱۳۸۸/۰۲/۲۰

یه بنده خدایی ایرانی از انگلستان یه سی دی برامون فرستاده که طرح داخلش رو ، روی جعبه براش پیاده کنیم و محصولش رو در جعبه های خودش براش ارسال کنیم. امروز سی دی رسید. باز میکنم میبینم فیلم عروسیه. بعد بهش ایمیل میزنم که این سی دی رو اشتباه فرستادی،هول شده و زنگ زده که چی فرستادم؟ میگم نمیدونم گمونم عروسی باشه!!میگه وای تورو خدا نگهش دار. سی دی اصلی عروسی دخترمه. اکتبر که اومدی نمایشگاه بیار با خودت. دیگه به خاطر سی دی هم که شده باید امسال برم نمایشگاه! آه از این همه تعهد و اینا!

۱۳۸۸/۰۲/۱۵

۱۳۸۸/۰۲/۰۸

طبق معمول این بار هم موقع خون دادن به مشکل خوردم و به سختی خون دادم. اولش به خانم مهربونه گفتم که من هر بار به مشکل میخورم و خونم به راحتی در نمیاد. گفت قبلیا بلد نبودن! بعد از 3 دقیقه صدای همکارش زد و گفت این خونش خیلی غلیظه و گیر کرده تو لوله ها!!خلاصه خون دادنی که همیشه برای همه 5 دقیقه وقت میبره برای من 45 دقیقه وقت گرفت و پدرم رو در آوردن! مرتب هم میگفت مطمئنی که سیگار نمیکشی و مشروب نمیخوری؟! اولش که رفتم دکتر معاینه کنه گفت بذار اول غلظت خونت رو بسنجم. یه سوزن کرد توی دستم و خون گرفت و گذاشت توی یه نیمچه دستگاه. بعد گفت خونت بسیار بسیار غلیظه.مثل عسل!! اگه یه کم دیگه غلظت داشت نمیتونستیم خون بگیریم و اینا. خلاصه الان من دارم به زور روزی 8 لیوان اب میخورم ببینم فایده داره یا نه.
پ.ن: نمیدونم مشکل چیه که هر دکتری میرم میگه مطمئنی سیگار نمیکشی و مشروب نمیخوری؟! یعنی انقدر وضعیتم وخیمه؟ گفتم شاید وقتایی که خوابم سیگار میکشم و خودم نمیدونم!

۱۳۸۸/۰۲/۰۶

"ایاک نعبد و ایاک نستعین"
پ.ن: دروغگو!
*
اون طرحی که دوستان مشارکت کردن برای کمک به تعدادی نیازمند سومین مرحله شو میخواد شروع کنه ( و به عبارتی چهارمین
مرحله) . کسی میخواد این ماه هم مشارکت کنه؟ ( این که هر ماه مجزا اعلام میکنم برای اینه که نمیخوام کسی توی معذوریت بیفته و شاید نخواد یک ماه مشارکت کنه یا شاید فقط کسی بخواد یک ماه حضور داشته باشه)

۱۳۸۸/۰۲/۰۱

الان 6 ماهه که از خون دادن قبلیم گذشته و کلی وقته میخوام برم خون بدم! دلم برا بیسکوئیت و ساندیسشون تنگ شده!باید دوباره یه مشت ادم شجاع رو دور خودم جمع کنم که یبکیشون غش کنه و اون یکی رو زیر بغلش رو بگیرن و اون یکی رو هم از همون جلوی در دیپورت کنن!

۱۳۸۸/۰۱/۳۰

امروز صبح از ماشین که پیاده شدم و خواستم در ماشین رو قفل کنم یهو یه خانم مسن ورزشکار ( از اینا که گرمکن و کتونی میپوشن و صبح ها میرن پارک) از پشت یه ماشین پرید جلوم. گفت به صورت من نگاه کن جوون! خیلی ترسیدم خدایی. اونوقت صبح تو اون کوچه بن بست هیچکی نبود. خانمه هم حالت عادی نداشت. گفتم بفرمایید ( ظرف غذام رو آماده کرده بودم که اگه نیت سوء داشت بزنم تو سرش!!!) گفت شما جوونا هم دچار حواس پرتی میشید؟! گفتم چطور؟ گفت جواب منو بده. گفتم خیلی زیاد. گفت خود تو هم شده حواست پرت باشه و چیزی رو فراموش کنی؟!گفتم :زیاد. گفت: راست میگی؟ گفتم :اره. میخواست بپره ماچم کنه!! گفت پس ربطی به پیری نداره؟ گفتم نه. بعد همونطور سرخوش به حالت نیمه دویدن دور شد.
*
دلم یه خواب سیر نصف روزی بدون مزاحم میخواد! بعدم از خواب بیدار شم یه دل سیر چلوکباب بخورم و دوباره بخوابم تا شب! بعد دوباره یه بشقاب پر ماکارونی بخورم و دوباره بخوابم تا صبح!

۱۳۸۸/۰۱/۲۷

به بازی قوانین زندگی دعوت شدم. البته من زندگیم خیلی قانون پذیر نیست! دور همی خوش میگذره! ولی خوب یه سری اصول هست که بد نیست بقیه توجه کنن. اگرم حوصله رعایت کردنش رو نداشتن فدای سر بچه شون! :
1- از بدقولی و بی خیالی متنفرم. همیشه زودتر از موعد مقرر به قرارم میرسم و برام خیلی مهمه. اونایی که من رو میشناسم میدونن که چقدر عصبانی و پاچه گیر میشم اگه کسی بدقولی کنه و منتظرم بذاره.
2- از سرک کشیدن افراد در زندگیم بدم میاد و سعی میکنم خودم هم این کار رو نکنم.
3- هر کسی رو وارد حریم خصوصیم نکنم و اگر کسی وارد شد باید حرمتش رو نگه داره!
4- همه تخم مرغهامو در سبد یه نفر نچینم!
5- من به دوستهای مختلف با طرز فکرها و عقاید مختلف نیاز دارم. لازم نیست همه مثل من فکر کنن و عقاید شون مثل من باشه. فقط درجه دوستی فرق میکنه. مهم انسان بودن طرفه.
6- سطح دوستی و رفاقت با افراد مختلف به اونها بستگی داره. اگه حس کنم کسی از دوستی و معاشرت با من لذت نمیبره، دلیلی نداره که خودم رو تحمیل کنم.
7- انسانها محترمند تا زمانی که خلافش ثابت بشه. اگه ثابت بشه دیگه تا آخر غیر محترمن!
اگه یادم اومد بقیه ش رو هم مینویسم!
پ.ن: یادم رفته بود. من هم این افراد رو دعوت می کنم:
حرف های دوستانه، روزگار بهار، بانوی ماه و آب، خاکستری روشن، پرنده گمشده

۱۳۸۸/۰۱/۲۲

وقتی آدم صاحب فرزند میشه، یه کوچولو قدر پدر و مادرش رو بیشتر میدونه. فقط یه کوچولو. میفهمه که چقدر اذیت شدن و زحمت کشیدن تا ما رو به اینجا برسونن. بعد اونوقت قلدری می کنیم و جونمون در میره که یه کار کوچولو براشون بکنیم!

۱۳۸۸/۰۱/۱۸

پریروز یه کارمند جدید ( برای قسمت پخش) استخدام کردیم. عصرش بهش زنگ زدیم که کجایی و چه خبر و اینا؟ یه نفر گوشی رو گرفت و گفت شما این بنده خدا رو میشناسید؟ تصادف کرده و تو کماس! با ارباب رفتیم بیمارستان شهدای تجریش. دیدیم طفلک تو اورژانسه و خون از سر و گوشش داره میاد. هیچی هم یادش نمیومد. بدتر از همه اینکه نمیشد به خونواده ش خبر بدیم. خانمش زنگ زد به موبایلش و من بلد نبودم خبر بدم. نه دلم میومد بگم و نه میتونستم نگم. تا 10 شب موندیم بیمارستان تا پسر دائیش اومد. خدا میدونه چه صحنه هایی دیدم تو اورژانس. دیگه داشتم از حال میرفتم بس که خون و آدمای له و لورده دیدم. شان و کرامت انسانها هم تو بیمارستان تجریش پایتخت کشور جمهوری اسلامی ایران چیزی در حد گوسفند بود! یاد سریال پرستاران افتادم! ( بله میدونم اونا فیلمه!!). خلاصه که من کلی متنبه شدم و تصمیم گرفتم هر روز صدقه بدم!
*
هنوز کسی پایه اون طرح کمک هست؟!

۱۳۸۸/۰۱/۱۶

در رانندگی سه جور بوق زدن داریم ( از نظر من البته). یکی به معنی سلام علیک و احوالپرسی و دمت گرم و اینا! ( البته طرف مقابل اگه برف پاک کن نزنه یعنی چه سلامی چه علیکی؟!)، یکی بوق هشدار که یعنی مواظب باش انحراف به چپ نداشته باشی یا کلا" علامت توجه دادن به طرف مقابله. و آخرین نوع بوق که البته در تهرون صاب مرده 99%بوقها از این نوعن یعنی اووووووووی گوساله!

۱۳۸۸/۰۱/۱۰

نگاه به زندگی میشه دو جور باشه. یکی اینکه به کف و حداقل راضی باشی همیشه. اینجوری همیشه قانعی و لذت میبری از زندگیت و دیگه دلشوره و استرس و نگرانی نداری. اگه این نگاه رو داشته باشی البته به هیچ جا نمیرسی و همیشه همونجایی که هستی راضیت میکنه. یکی هم اینکه همیشه آرمانگرا باشی و هیچوقت به کف قانع نباشی و همیشه به دنبال به دست آوردن موقعیت بالاترباشی. ابته واضحه اگه میخوای همچین نگاهی داشته باشی باید دنبالشم بری و این تواتن رو در خودت ببینی یا ایجاد کنی وگرنه هیچ وقت روی آرامش رو نمیبینی و هیچ وقت ارضا نمیشی و همیشه یه چیزی کم داری. این دیگه بسته به هر شخص فرق داره.

۱۳۸۸/۰۱/۰۶

خدایا هر روز این ملت رو عید قرار بده که برن مسافرت . اینجوری هم این تهرون صاب مرده یه نفسی میکشه ، هم ما فقرا که نمیتونیم بریم مسافرت لااقل میتونیم با سرعت 140 بریم و از فرمانیه تا شهرک غرب رو 13 دقیقه ای طی کنیم! مسیری که وقتای عادی 130 دقیقه ای باید طی بشه! اللهم آمین!
*
دیروز آقاهه زنگ زده میگه بارنامه من رو فرستادید؟ میگم خیر. مملکت تا 4 آپریل تعطیله. میگه جدی که نمیگی؟ میگم اتفاقا" کاملا" جدیم! یه آهی میکشه و میگه اوه مای گاد! دیروز در به در دنبال 3000 دلار پول ناقابل بودیم که هیچ بانک و صرافی نداشت1 میگفتن قبل از عید موجودیمون تموم شده و هنوز پول نداریم!

۱۳۸۷/۱۲/۲۸

گفتمش گل ،رخش دمید که من
گفتمش غنچه، لب گزید که من
گفتمش کیست بنده قد تو ؟
سرو از باغ سر کشید که من
گفتمش ابروی تو را که غلام؟
قامت ماه تو خمید که من
گفتمش کیست بهتر از خورشید؟
پرده از روی خود کشید که من
گفتمش بوی زلف تو که دهد ؟
باد از بوستان دمید که من
گفتمش کیست بیخود از غم تو؟
گل به تن پیرهن درید که من....( مصطفی قلی تیرانی)

پ.ن: خودم میدونم تکراریه. اگه راست میگید به جای کامنت شما هم برام شعر بگید. شعرای ناب!
بازم پ.ن: نوروزتون پیشاپیش پیروز و بهروز و اینا!

۱۳۸۷/۱۲/۲۶

این روزای آخر سال چقدر آدم احساس میکنه شتاب زندگی تند شده یا اینکه ما داریم عقب میمونیم از زندگی! یه سری کارهای عقب افتاده ای که اگه الان انجام ندیم انگار دیگه فرصت انجامش رو نداریم! ولی من خیلی با نشاط تر از روزهای دیگه م.
*
امسال 8/8/88 تولد امام هشتمه! میدونستید؟! خدا وکیلی میدونستید؟! عمرا" اگه یدونستید! میدونم که نمیدونستید!

۱۳۸۷/۱۲/۲۱

ممنون از همه كسايي كه وقت گذاشتن و با وجود شلوغياي شب عيد اومدن اون جلسه كذايي رو و از كساني كه به علت زمان بد جلسه نتونستن بيان عذر ميخوام. توافق شد كه:
1- نهايتاً تا شنبه دوستان اعلام كنن كه چقدر ميخوان كمك كنن. و تا شنبه عصر پولشون رو به حسابي كه اعلام ميشه واريز كنن.
2- براي خريد شب عيد به هر خانواده يك كيلو گوشت و دو كيلو برنج تخصيص بديم.براي ماه هاي بعدي هر ماه يك قلم كه بتونيم خانوارهاي بيشتري رو پوشش بديم.
3- بعد از اينكه دوستان پولهاشون رو واريز كردن اعلام ميكنيم كه ميتونيم براي چند خانوار بسته غذايي تهيه كنيم.
تصميم جدي داريم كه اين بسته حتماً تا قبل از عيد تقسيم بشه. پس اگه مايليد كمكي كنيد هرچه سريعتر لطفاً!
خوشم میاد از این سنت عیدی دادن و اینا که از اواخر دی ماه شروع میشه و تا اوایل تیر سال بعد ادامه داره!!!هر جا بری و هر کاری بکنی و از هرجا بگذری و کارت به یه نفر بیفته و اینا باید عیدی بدی ! دیروز یه موردی پیش اومد که دیگه خیلی نوبر بود. رفته بودم داروخانه وقتی برگشتم دیدم یه آقایی کنار ماشین وایساده . وقتی اومدم سوار بشم گفت آقا من مواظب ماشینتون بودم!!! عیدی فراموش نشه. حالا کل کار من 2 دقیقه هم نشد و کنار خیابون هم جای پارک زیاد بود. گفتم برو عمو خدا روزیت رو با ماشینای دیگه بده!

۱۳۸۷/۱۲/۱۷

اولین آثار طوفان خونه تکونی از دیروز تو خونه ما پدیدار شد. اولین پرده شسته شد و اولین پنجره تمیز شد! خدایا مارو از این طوفان خانمانسوز و مردافکن و مردکش و مرد ذلیل کن و مرد کمردرد کن و مرد بدبخت کن سالم بیرون بیار!
*
حالا که بلاگ رولینگ عمرش رو داد به شما! منم لینک دستی به ترتیب حروف الفبا وارد کردم! لینکی جا نیفتاده؟!
*
جلسه افتاد برای 4 شنبه ساعت 7 شب. مشکلی نیست؟!

۱۳۸۷/۱۲/۱۴

دیدید انقدر تنبلی کردیم و کردید که شد آخر سال و نتونستیم پولی جمع کنیم برای اون طرح کمک؟! به هر حال فرصتی نیست دیگه. قرارمون باشه برای سه شنبه 20 اسفند ساعت 7 شب برای جلسه هماهنگی و اینا. کسانی که تمایل دارن بفرمایند تا بعد از مشخص شدن جای جلسه بهشون خبر بدم!

۱۳۸۷/۱۲/۱۳

چقدر خوبه آدم مواظب حرف زدنش باشه و اول حرفی که میخواد بزنه رو یه کم بسنجه. متاسفانه ما عادت داریم ( خیلیامون) اول یه حرفی میزنیم بعد فکر میکنیم که اون حرف درست و به جا بود یا نه. حتی شوخیهایی که میکنیم. مخاطب این نوشته هم خودمم!

۱۳۸۷/۱۲/۰۷

یه 8-7 روزی رفتیم مسافرت با بروبچز!جای شما خالی بسیار خوب بود. هم لازم بود هم لازم! من دیگه داشتم افسردگی حاد میگرفتم. الانم که اومدم میبینم ماشالا ماشالا سنگ تموم گذاشتید ! گوگل ریدر رو که باز کردم دیدم 174 مطلب نخونده دارم!!! منم که مقید به خوندن مطالب! حالا خوبه روزایی که اینجام در طول هفته 17 تا مطلب نوشته نمیشه! خلاصه باعث شدید من امروز کاسب نباشم.

۱۳۸۷/۱۱/۲۷

این فیس بوک عجب چیز مزخرفیه! صبح تا شب وقت ادم رو میگیره. منم که بی جنبه! حالا انقدر بهش گیر بدید تا اینم فیلت ر بشه!
*
برا دخترک یه وبلاگ مجزا زدم که نمیدونم چقدر حوصله کنم توش بنویسم. فعلا" میریم جلو!

۱۳۸۷/۱۱/۲۶

چیزه! میگم ما رو راه ندادن که بریم. این شد که الان در خدمتتونیم! به جاش ایشالا اگه یه روز رفتم امامزاده صالح یا حضرت عبدالعظیم دعاتون میکنم!

۱۳۸۷/۱۱/۲۳

به حضور انور دوستان عرض کنم که کربلا رفتن من هم یه پروژه مفصل شد که ظاهرا" خدارو شکر به نتیجه رسیده و تا ساعاتی دیگر از خدمتتون مرخص میشم!! البته تا از مرز رد نشم هیچی معلوم نیست. علتش هم اینه که با کاروان رسمی نیستیم. فقط 4 نفریم که به صورت ازاد میریم و همین ممکنه یه کم دردسر ایجاد کنه. به هر حال رفتنمون با خداس برگشتنمون هم ایضا"! اگه برگشتیم که خوب در خدمت دوستان هستیم با همین خزعبلات همیشگی. اگرم بر نگشتیم که برامون دعا کنید که خیلی اون دنیا عذابمون نکنن!!خواهشمندیم جملگی دوستان و آشنایان که این سطور رو میخونن من رو حلال کنن. یا حق!

۱۳۸۷/۱۱/۲۱

کربلا رو منتفی کردم. به یه علت خیلی ساده! چون لیاقتش رو نداشتم. علت فرعیش این بود که اینا میخواستن زیاد بمونن و من نمیتونستم. هم اخر سال بود و هم کار زیاد بود اینجا!
*
دوستانی که اعلام کرده بودن که میخوان تو طرح کمک به نیازمندان همکاری کنن بدانند و آگاه باشند که میخوایم یه جلسه بذاریم و بشینیم تصمیم گیری کنیم. کسانی که تمایل دارن توی همچین جلسه ای شرکت کنن لطفا" اعلام کنن کی و کجا مناسبه که 15-10 نفر دور هم جمع بشن! البته بعد از 10 اسفند احتمالا" میشه دیگه.

۱۳۸۷/۱۱/۲۰

این واحد کناریمون ( درستش اینه که کنار کناریمون) واحد عجیبیه. قبل از این مستاجر، یه عده بودن که تو کار صادرات و دلالی و قاچاق سیمان بودن. یه روز هم جمع کردن و رفتن و مامورا اومدن. سر کلی ادم کلاه گذاشته بودن و اینا! الان یه چند ماهی هست که مستاجر جدید اومده و از قضا اینا هم تو کار سیمانن! صاحب شرکت یه جوون خیلی خوشگل و خوشتیپ که از منم کوچیکتره. هر روزم یه ماشین زیر پاشه. بنز آخرین مدل و بی ام و و تویوتا و زانتیا و کلی ماشین دیگه. یه روز در میونم منشیش رو عوض میکنه و یه خانمی هست که کارمندشه و با هم میان تو راه پله ها سیگار میکشن!با موبایل هم که حرف میزنه میذاره روی آیفون که صداش بلند باشه مرتب قربون صدقه دوس دخترش میره ( بگذریم با چه الفاظی که چند بارم همسایه ها بهش تذکر دادن). حالا این آقا از اول محرم ریش گذاشته این هوا! میاد تو راه پله ها با موبایلش مداحی پخش میکنه با صدای بلند. خودش هم همخونی میکنه و سینه میزنه! پشت در شرکتش هم یه عکس زده که "محرم و صفر است که اسلام را زنده نگهداشته". عکس تمام مقامات مملکت هم تو این عکس هست!!! هر روزم یه نوحه جدید پخش میکنه ادای گریه کردن هم در میاره و ضجه میزنه!!این واحد کنار اون کلاس رقصه هست و هر روز کلی تیپهای آنچنانی میان از جلوی این اقا رد میشن . دیروز میگفت ما ولایتی هستیم! کی حرف داره؟! امروز فرداس که اینم کلاه یه عده رو برداره و فرار کنه!
*
الان زنگ زدن که "هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله!" . ویزات جور شده برا اربعین. فردا بریم و تا بعد از ماه صفر هم بمونیم! نمیدونم چه کنم با این مدت زیاد. دلم میخواد برم ولی....

۱۳۸۷/۱۱/۱۹

فکر کن یک ماه با عشق و علاقه (!!!!) بری باشگاه به این امید که چربیهای اضافه شکمت آب بشه، بعد بفهمی کارت عبث بوده! سه شنبه ای که رفتم باشگاه به مربی جدیدی که اونجا بود گفتم این ورزشایی که من دارم انجام میدم همش برا بازو و سینه و ایناس. من میخوام شکمم آب بشه. گفت درسته! اینجا هرکی میاد برا بالاتنه میاد. هیچ کدوم این ورزشها به درد آب کردن چربی های شکم نمیخوره. برای اون کار باید رژیم غذایی بگیری و نیاز به ورزش نیست! البته خوب رسما" چرند میگفت ولی خوب من الان دیگه انگیزه مو از دست دادم . باید برم سراغ شنا. دنبال یه پایه میگردم که من رو در این راه تنها نذاره و مثل کوه پشتم باشه!!!

۱۳۸۷/۱۱/۱۰

دوستانی که تمایل دارن تو ختم قران شرکت کنن لطفا" اعلام بفرمایند. نیتش هم این باشه که ایشالا خدا بارون رحمتش رو نازل کنه. دعاش رو هم به محمد آقا و خانواده شون بفرمایید!
*
خانمها و آقایان لطف کنند تا آخر هفته سهمشون رو بخونن:
سمن : جزء 15و22- فلیکا: جزء 30
دختر بابایی: جزء 1- رکسانا: جزء 5
نگار: جزء 10 ( عاشر!)-هدی: جزء 20
مستانه: جزء 25- دل آرام: جزء 3
بهاره: جزء 4- بانوی ماه و آب: جزء 6و7
سیروس: جزء 19- محمد: جزء 8و17( فعلا"!!)
امیر: جزء 9و16و21-معصومه: جزء 11
مریم: جزء 29- علیرضا :جزء12
نیاز:جزء 28-پریسا:جزء 13
مریم: جزء 2-ییلاق ذهن: جزء 14
آرزو: 23و24و26و27-شیده:جزء 18

۱۳۸۷/۱۱/۰۸

دیشب خواستم اولین بار به دخترک غذا بدم. 3-2 تا قاشق که دادم دیگه ازم قبول نکرد و هی سرش رو اینور واونور کرد و سینه شو بالا داد و غر غر کرد. غذا رو فقط از دست کسی میگیره که براش غذا پخته! ولی چه لذتی داره غذا دادن به بچه. حیف که من محروم شدم دیگه!!!!:دی
*
دخترک به شدت قلقلکیه، دخترک خیلی آدم شده برا خودش! غریبی میکنه و طول میکشه تا عادت کنه و بغضش خوب بشه. دخترک با چشماش هم میخنده. دخترک تف بازیش رو ترک کرده!الان دیگه میشه براش دنبال شوهر بگردیم! دخترک باباش رو که میبینه دست و پا میزنه و ذوق میکنه که یعنی بیا بغلم کن!
*
امضا: یک بابای لوس که فکر میکنه بچه ش تنهای بچه دنیاس!

۱۳۸۷/۱۱/۰۵

بر لب بامي يكي عاشق نشست.....ديده بر ديدار آن معشوق بست
محو شد در يار و از خود بی خبر...گفت معشوقش كه آن سو كن نظر
بين جمال آن نگار نازنين....كن تماشا قدرت حسن آفرين
عاشق مسكين نظر آن سو فكند....تا ببيند آن نگار ارجمند
دست زد معشوقش افكندش ز بام....گفت رو رو عاشقي بر تو حرام
نام عشق و عاشقي بر خود منه.....تو هوسناكي سرت بر خاك نه
گر تو بر من عاشقي اي بي وفا....من برابر بودمت ني از قفا
ديده اي كو خواست بيند ديگري....نيست لايق زان رخ ما بنگري
ديده‌اي كو بنگرد اغيار را........كي تواند ديد روي يار را
( ملا احمد نراقی)

۱۳۸۷/۱۱/۰۲

ارباب دیروز ماشین خریده بود. از این ماشین گنده ها که من اسمشم بلد نیستم! دیروز رفت شماره کرد ماشین رو و آورد . چون توی کوچه جا نبود ماشین رو جلوی پارکینگ پارک کرد به من گفت بشین تو ماشین تا من برم ریموت پارکینگ رو بیارم و اگه کسی خواست بیرون بره از کوچه ماشین رو جابجا کن. چشمتون روز بد نبینه تا من رسیدم دیدم یکی از این خانمهایی که فکر میکنن چون پول دارن وارث تمام بشریتند داشت بوق میزد و فحش میداد که اینجا جای پارکه؟ منم جوگیر شدم و سوار شدم. هرچی نگاه کردم سر در نیاوردم از گاز و کلاچ و ترمز دستی و دنده و اینا! با بدبختی دنده عقب گرفتم که جای مناسب پیدا کنم که.....!!! دیدم چراغ زانتیا فرو رفته تو سپر پاشین ارباب! خانومه هم دستش رو گذاشت روی بوق و هرچی فحش بلد بود داد! منم گفتم مرگ! دیگه ارباب اومد و جابجا کرد ماشین رو و گفت فدای سرت بابا! رنگ سپر ریخته بود و قر شده بود و یه گوشش ترک برداشته بود! بازم شکر خدا خانومه اعصاب نداشت و زودی رفت. وگرنه باید خسارت سپر و چراغ اون رو هم میدادم!

۱۳۸۷/۱۰/۲۸

رفتم باشگاه ثبت نام كردم. مربيش قهرمان اين مسابقات خركي قويتيرين مرداتن ايرانه كه هر سال عيد برگزار ميشه. يارو يه غولي بود! رفتم گفتم يه برنامه بده من برم شروع كنم. داشت با دوس دخترش دعوا ميكرد كه اين مهمونيا چيه ميري و از اين به بعد حق نداري بري و با خودم بايد بري! بعدم در وصف دوس دختر حرفي زد كه من نميگم!برنامه رو نوشت و خودش رفت پي كارش. من الان تمتم عضلات و بند بند وجودم درد ميكنه. تمامش از اين وزنه ها و هارتل ها بود. گمونم دانش بدنسازيش هم در حد سوادش ( اول ابتدايي!) باشه. از خطش معلوم بود. جايي كه قبلاٌ ميرفتم تا سه هفته فقط بدنم رو آماده ميكرد بعد ميرفت سراغ دمبل و هارتل. حيف از پول !
*
امروز يه مهمون خارجي داشتيم كه چون گدا بود و پول تاكسي نداشت من رفتم دنبالش فرودگاه. مثل دودكش تو ماشينم سيگار كشيد. يه جا هم خوابش برد و من چمون ترمز كردم كه با سر رفت تو شيشه!طفلك انفدر چاق بود كه نميتونست كمربند ببنده!بعدم يه بسته شكلات داد گفت به كسي نشون نده و بذار تو ماشينت بمونه.چه فايده كه من شكلات دوسم نمياد و همش نصيب ليلا و دخترك شد؟!
*
الان معلومه از بدن درد افتادم به جفنگ گفتن؟! خدايي معلومه؟!

۱۳۸۷/۱۰/۲۳

دیشب رفتم دکتر. دکتر به این بداخلاقی نوبره والا!همیشه کلی شاد و شنگول بود. آزمایش ها رو که دید گفت این چه وضعه دور شکمه؟! دفعه بعد اگه با این شکم بخوای بیای پیشم اصلا" نیا! بعد هم کلی آزمایش برای 6 ماه دیگه داد و کلی قرص چربی و دستور ورزش و گیاه خواری و جدی گرفتن عوارض چربی و اینا داد! بهم میگه سیگار میکشی؟ میگم نه! میگه الکل میخوری؟! میگم نه! زیر چشمی نگاه میکنه میگه: جدی؟!!گفتم از امشب میرم باشگاه: گفت هرکی از این در میره بیرون میگه امشب میرم باشگاه!
*
با لطف دوستانی که تقبل کردن هر ماه هزینه ای رو برای کمک به نیازمندان پرداخت کنن ، تونستیم ماهانه حدود 170-160 تومن جور کنیم. فقط میمونه یک مساله: یکی اینکه دو نفر کاندید بشن که حساب مشترک به نام اونها باز بشه تا بتونیم سریعتر پولها رو جمع آوری کنیم. من خودم جناب آقای محمد آقا رو به عنوان یکی از صاحبان امضا معرفی میکنم . نفر دوم هم خودش کاندید بشه و بچه ها رای بدن.

۱۳۸۷/۱۰/۲۱

دخترک چند روز پیش 5 ماهگیش رو پشت سر گذاشت و رسما" شروع به غذا خوردن کرده. البته اینکه میگم غذا، هنوز با غذای آدمیزاد تومنی سه تومن فرق داره! فعلا" فرنی و حریره بادوم میخوره. کی بشه که با هم بریم چلوکبابی و یه پایه پیدا کنم من! هر روز هم یه ادا و اطوار از خودش در میاره. جدید ترین بازیش هم تف بازیه ( با عرض معذرت از جریحه دار شدن عفت عمومی!).
*
رفتم جواب آزمایشامو گرفتم. باز هم مثل همیشه شاگرد اول شدم!!! چربی خون و کم کاری تیروئید و غلظت خون و آنزیم کبدی و کلی چیز میز دیگه که نمیدونم چیه ، همه در رتبه های عالی و بلکه بسیار عالی می باشند! همه رو از حد نصاب گذروندم و ایشالا شاگرد اولم!

۱۳۸۷/۱۰/۱۶

روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش
به درخشندگی ماه که عباس عمویش
روضه خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که می رفت و نگاه تو به سویش
پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضه خوان گفت که در باد پریشان شده مویش
آسمان بار امانت نتوانست کشیدن
که بریدند خدایا که شکستند سبویش
رو ضه خوان تاب نیاورد ، عمو آب نیاورد
روضه خوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
«مهدی جهاندار»

پ.ن: هنوز 4 جزء دیگه باقی مونده . دوستانی که تمایل دارن اعلام کنن. زمانش هم فکر کنم بهتر از تاسوعا و عاشورا وقتی نباشه. به هر حال تا آخر هفته بخونید و از همه التماس دعا.

۱۳۸۷/۱۰/۱۴

خوب با همت جناب آقای محمد آقا تونستیم آدرس افراد نیازمند رو به دست بیاریم ( تا هفته دیگه ایشالا کامل میشه). امیدوارم بتونیم با همت دوستان بسته های غذایی ( اولویت با گوشت قرمز و مرغ و برنج) تهیه کنیم و به دستشون برسونیم. فقط دوستان لطف کنند مجددا" اگه تمایل دارن بفرمایند که چقدر حاضرند ماهیانه پرداخت کنند ( حداقل تا 6-5 ماه). میتونیم یک نشستی داشته باشیما 3-2 نفر رو مسئول کنیم و یک حساب مشترک باز کنیم که بقیه پول رو به اون حساب بریزن.
*
دوستانی که مایلن این چند روزه یه ختم قران داشته باشیم خیلی زود تند سریع اعلام آمادگی کنن که سریع شروع کنیم. خیر ببینید. دعاش رو هم به جون خانم سمن بفرمایید!
*
بهار: جزء30/ سمن: جزء: 29
محمد: جزء 28 و 9 و11/ امیر : جزء 27 و 13
الهام: جزء 1و2و3/ دختر بابایی: جزء4
بهناز: جزء 26/ نرگس: جزء 25
هدی:جزء24/ندا:جزء 23
پسره!: جزء 22/سیروس: جزء 17
محمد:جزء 5/نوا: جزء 15
نوری: جزء 7/رویا: جزء 10
فیدلر:جزء 8/ رکسانا جزء6
ش: جزء 18/پور پدر:جزء 12
آهو: جزء 14/