۱۳۸۳/۰۸/۰۹

15 روز از ماه رمضون گذشت و هیچی تغییر نکردم. خیلی حیفه که تو این ماه جسممون فقط گرسنگی بکشه.روحمون هرچی خواست مثل قبلا" بخوره. کاش لااقل چیزای خوب این ماه رو میخورد. لعنتی افسارش از دستم در رفته . هرجا برسه هرچی ببینه میخوره. البته من 7 روزشو نبودم!!!( اگه اینو هم نگم که دیگه هیچی!). دعا کنید از بقیه این ماه بتونیم همه مون استفاده کنیم. خیلی بده ماه رمضون تموم بشه و روز بعد از ماه رمضون ببینی که هیچی به هیچی. هیچ تغییری نکردی و روز از نو روزی از نو. ای روح سر کش با توام!
*
آقا یه تصمیم خوب گرفتم. اینکه خدا سرمای زمستونو بذاره تو تابستون که خنک بشه تابستونا و دیگه کسی گرمش نشه!به جاش گرمای تابستونو بذاره تو زمستون که ملت یخ نکنن!خدایی عجب تصمیمی!دیگه عوضش کسی از سرما و گرما اذیت نمیشه!

۱۳۸۳/۰۸/۰۵

خوب به سلامتی تعدادمون 15 نفر شد. حالا به هرکدوم از دوستان 2 جزء میرسه. یه جزء از اول و یکی از آخر.فقط یه خواهش. اگه قبلا" این جزء رو خوندید بازم بخونید و یا اگه نخوندید به حساب تلاوت روزانتون نذارید. اگه برا خودتونم دارید قرانو ختم می کنید حساب اونو جدا کنید. یه ربع که بیشتر طول نمیکشه.
1- خودم : جزء 1 و 30 .......2- حمید: جزء 2 و 29
3- امیر حسین: جزء 3و 28 ...... 4- سایه: جزء 4و27
5- سارا: جزء 5و26 ........6- سوسن: جزء 6 و 25
7- سارا : جزء 7 و 24 ..........8- سینا: جزء 8 و 23
9- لیلا: جزء 9 و 22 ..........10- لیمو: جزء 10 و 21
11- علیرضا: جزء 11 و20 .........12- اکسیژن: جزء 12 و 19
13- حامد: جزء 13 و 18 .............14- طه: جزء 14 و 17
15- محمود: جزء 15و 16 ( ای خر شانس!!)

خوب از امروز فرصت داریم تا یکشنبه 23 رمضان. فکر کنم زمان کافی داشته باشیم. فقط هر کسی که میخونه یادش باشه برا بقیه هم دعا کنه.

۱۳۸۳/۰۸/۰۲

سلام. دیشب از مسافرت برگشتم. خیلی دلم هوای اینجارو کرده بود. هرکاری کردم نتونستم از اونجا وصل بشم. یه کافی نت تو نمایشگاه بود که غلغله بود و تو صف وامیسادن برا اینکه فقط میلاشونو چک کنن. فونت فارسی هم که نداشت. این شد که قدم زدن تو شانزلیزه و برج ایفل نوردی رو به اینترنت بازی و صف ایستادن ترجیح دادم!جاتون خالی. ولی خدایی هیچ جا ایران نمیشه. چه از لحاظ ارزونی و چه به لحاظ امنیت اجتماعی. اونجا باید مواظب باشی از 6 عصر به بعد چیزی دستت نباشه که به زور چاقو ازت میگیرن. اونجا پولای من و رییس بزرگ رو دزدین!برا همین منم سوغاتی نیاوردم!شرمنده.خوب میدونی چه تصمیمی گرفتم؟ این که یه یه چند نفری بشیم و تقسیم کنیم که تو این هفته یا هفته آینده هر کی یکی دو تا جزء قران بخونه که دسته جمعی یه ختم قران داشته باشیم.حالا دوستانی که حوصله و تمایل دارید بگید تا ببینم چند نفر میشیم اصلا". خوب خاطرات سفر باشه برا یه وقت دیگه ایشالا. خوب شما که خوبید ایشالا؟!!

۱۳۸۳/۰۷/۲۰

میدونی این خیلی بده که درست قبل از سفرت بفهمی که مسافری. یعنی درست دقیقه نود.اونم همچین سفری. هیچ کاری نکردی. حتی لباسات هم آماده نیست. وای به وسایل دیگه. منم از اوناش هستم که وسط راه دونه دونه یادم میفته ای کاش فلان چیز رو برداشته بودم و اینا.یه مسافرت 10 روزه کاری اونم با رییس بزرگ. کاش لیلا هم میومد. کاش تو ماه رمضون نبود. کاش زمانش کمتر بود، کاش جور نمیشد، کاش یه موقع بهتری بود و هزار تا کاش دیگه. تمام کارای اینجام همینجور مونده. از استرس دارم میمیرم. اونوقت رییس بزرگ زنگ زده که آره به خانومت بگو وسایلتو جمع کنه که باید بریم. خلاصه این مدت که نیستم مخصوصا" تو ماه رمضون خیلی برام دعا کنید. اگه اونجا دسترسی به کامپیوتر داشتم سعی میکنم چند خطی بنویسم وگرنه که تا شنبه آینده خداحافظ.

۱۳۸۳/۰۷/۱۸

همش تقصیر لیلاس که میگه فریاد کشیدن زیر نور ماه خوبه. الان چند شبه که همسایه ها دارن صدای گوش خراش منو تحمل میکنن. شب موقع خواب هوس میکنم پنجره رو باز کنم و از طبقه چهارم یه نیمه فریادی میکشم و فرار کنم! دیشب هم جاتون خالی تو بیابون دو تا از فریادهایی کشیدم که گلوم داشت پاره میشد. خدا آخرو عاقبتمونو به خیر کنه!میترسم آخرش به جرم همسایه آزاری روونه زندان بشم. ولی امتحان کنید خیلی میچسبه.
*
ماه رمضونم اومدا. چرا امسال اون حس و حال همیشگی نیست؟ من عوض شده ام آیا؟!
*
چرا تو این همه خوبی ، بیا کمی بد باش

۱۳۸۳/۰۷/۱۵

برام نوشته:" یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم". عجیب تو دهنم افتاده.
*
بهم گفت قرآن میخونی؟ گفتم آره خوب. گفت تاحالا بهش شک کردی؟ گفتم به چی شک کنم؟ میگه من زیاد شک میکنم. میگه از همین شک کردنا به یقین رسیدم. میگه خیلی جاها معلومه که کلام خدا نیست! میگم کجاها مثلا"؟ میگه سوره نساء!!میگم پس دیگه کلامی که مطمئنی کلام خدا نیست هیچ اعتباری بهش نیست. میگم به روایات اعتقاد داری؟! میگه من اصلا" امامت رو قبول ندارم!
*
خیلی بده که انقدر سرت شلوغ باشه به کار که روزهای به یاد موندنی زندگیت فراموش بشه. اولین سلام، اولین دیدار، سالگرد ازدواج، تولد و کلی روزای قشنگ دیگه.دیروز سالگرد اولین آشنایی بود. چه زود گذشت. خدایی داریم پیر میشیم.

۱۳۸۳/۰۷/۱۳

بعضی کارا خیلی استرس داره. خدایی باید جزء مشاغل پر خطر حساب بشه. یه اشتباه کوچیک میتونه به قیمت از دست رفتن کل سرمایه خودت یا کسی که براش کار میکنی بشه.این دو روزه احساس کردم کلی موهام داره سفید میشه. کم حوصلگی، عصبی، معده درد وکلی درد و مرض دیگه از عوارضشه. باید خودمو بازنشسته پیش از موعد کنم!دعا کنید بخیر بگذره. خدایی بد گندی زدم!

۱۳۸۳/۰۷/۱۲

به سلامتی دوستان لطف کردن و از یه جای جدید سر در آوردن!امیدوارم این دفعه دیگه پیر بشن به پای این صفحه!بانو خانوم و آقای متولد ماه دی تبریک میگم!