۱۳۹۳/۰۴/۲۴

کار دنیا جدی نیست

دیشب چیزی شنیدم که خیلی اعصابم خرد و خاکشیر شد و شروع کردم به واکنش نشون دادن پای تلفن. تلفن که تموم شد رفتم سراغ کارم ولی هنوز اعصابم داغون بود و فکرش نمیذاشت تمرکز کنم. البته که یه مورد خیلی الکی و ساده بود و من زیادی حساس شده بودم. بعد یاد این حرف افتادم که " دنیا رو نباید زیاد جدی گرفت". مثل آب روی آتیش بود. سرد شدم و از فکرش اومدم بیرون. فکر نمیکردم انقدر اثر کنه. وقتی یکی خودش اهل عمل باشه، حرفی هم که میزنه اثر میذاره.

۱۳۹۳/۰۴/۲۳

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید!

امروز آقای ضیا آبادی میگفت وقتی 4 روز میریم یه جای خوش آب و هوا، وقتی بر میگردیم رنگمون باز میشه و چهره مون تغییر میکنه . وقتی یه غذای خوب میخوریم جسممون فربه میشه و شادتر میشیم ( من رو میگه!)، چرا وقتی یک ماه سر سفره مهمونی خدا هستیم ، بعد از یکماه هیچ تغییری نمیکنیم؟ همون وضعی که قبل از ماه رمضون داشتیم، بعد از ماه رمضونم همونه؟ مکه میریم و میایم هیچ فرقی نمیکنیم؟ این همه نماز و روزه هیچ اثری رومون نمیذاره؟ ویتامین یه بشقاب باقالی پلو و ویتامین آفتاب ساحل بیشتر از ویتامین سفره مهمونی خداس؟ 

۱۳۹۳/۰۴/۲۲

عمر برف است و آفتاب تموز

میپرسه بابا من وقتی عروس بشم تو مُردی؟! میگم شاید. میگه این که دکتر میری و چشمات ضعیف شده و دندونات درد میکنه یعنی داری پیر میشی؟ میگم آره. میگه 8 سالم بشه چی؟ پیر شدی بازم؟ میگم آره. میگه دوس ندارم پیر بشی.   

علی مونده و حوضش

یهو نگاه میکنی میبینی هیچکی نمونده و همه رفتن. عکس العملت چیه؟ میترسی و غصه میخوری؟ یا میگی فدای سرم که رفتن؟ اگه بتونی بگی که معرکه س.