۱۳۸۶/۱۱/۱۱

من بارها گفتم که خدارو شکر میکنم که خواهر زن ندارم! به جاش برادر زن دارم هلو!دیشب برادر زنی ( مودبانش گمونم برادر خانم باشه!) رو در حق من تمام کرده و 9-8 تا نون سنگک خریده و برامون آورده. اونم وقتی که من در خواب 7 پادشاه بودم!
*
کسایی که توی تاکسی با موبایل صحبت میکنن رو میخوام کله شونو بکنم! بعضیاشون که واقعا" حیف نونن! انقدر بلند صحبت میکنن که انگار سر جالیزن یا چوپونن. دیروز یکیشون رو راننده تاکسی میخواست پیاده کنه.
*
دوست عزیزی که ادعا میکنه من و خونواده م رو میشناسه ( به اسم منتقد) در پست قبل ایراد ازم گرفته که من رعایت شئونات اخلاقی رو نمیکنم و لینکهای نامناسب میذارم. در این مورد قضاوت رو میذارم به عهده خودتون. فقط لازمه یک نکته رو بگم اونم اینکه من اینجا خبرگزاری تاسیس نکردم که هر خبری که میشه رو اعلام کنم و تائیدیه و تکذیبیه بفرستم و اینا. فقط لینکایی رو میذارم که برای خودم جالبن و شاید کمتر توی اخبار و روزنامه های دیگه بشه پیدا کرد . سعی هم میکنم هر چیز جالبی رو نذارم و رعایت خیلی چیزها رو بکنم. وگرنه لینکهای زیادی هست که جالبن ولی خوب مناسب اینجا نیستن.

۱۳۸۶/۱۱/۰۸

یکی از مشتریامون که اصالتا" ترکه استانبوله و ساکن انگلیسه آدمه جالبیه. هربار که زنگ میزنه با لهجه انگلیسی ترکی و صدای مردونه میگه امیر! چنون میگه امیر که آدم وحشت میکنه. بابام تاحالا اینطوریم صدام نکرده والا. همیشه هم فکر میکنه من مدیر شرکتم! مدیر عاملمون هم که صحبت میکنه باهاش اصلا" ادم حسابش نمیکنه و میگه به امیر بگو! امروز زنگ زدم کارش داشتم. میگه امیر متاهلی؟ میگم اره. میگه چرا نمیای انگلیس؟ میگم نمیشه. اونجا بیام چیکار؟ میگه بیا من دعوت نامه میفرستم برات بیای با همسرت انگلیس رو ببین. میگم پولش رو شما میدی؟ به ترکی یه چیزی گفت که نفهمیدم و بعد گفت ما ترکا مهمون نوازیم و نگران نباش . هتل 5 ستاره برات میگیرم! گفتم باید فکرامو بکنم!!!اینبار گمونم فحش ترکی تو دلش داد!

۱۳۸۶/۱۱/۰۲

انقدر خوشم میاد از این پیرمرد پیرزنایی که میان بانک و با وسواس مخ کارمند بانک رو به کار میگیرن و دوس دارن بدونن حسابشون چقدر سود کرده و نحوه محاسبه چطوره و اگه چقدر بذارن ، چقدر سود میکنن و اینا! یا این پیرمرد پیرزنایی که خیلی با احتیاط و گوگوری رانندگی میکنن و اصلا" کاری ندارن که مثلا" خیابون رو بند آوردن! نخند! پس فردا خودتم پیر میشی !!

۱۳۸۶/۱۰/۳۰

این رو قبلا" هم گفته بودم که فقط یک راه برای رسیدن به قرب خدا ( بهشت منظورم نیست) وجود داره و نه بیشتر. ممکنه راه های مختلفی برای رسیدن به بهشت وجود داشته باشه ولی رسیدن به قرب خدا فقط از یک مسیره . امیدوارم اون راه رو گم نکنیم و راه های دیگه فریبمون ندن.
*
به جای عکسدونی ، حدیث روز گذاشتم. بعضی از احادیثش خیلی تاثیرگذار و جالبه.

۱۳۸۶/۱۰/۲۴

حالا با همین تعدادی که هستن شروع میکنیم تا تکمیل بشه تعدادمون. شماره هر کسی ، همون جزئیه که باید بخونه. از نظر شخصی بعد از ظهر عاشورا خیلی زمان مناسبیه. ولی خوب اختیاریه. فقط لطفا" تا پایان روز شنبه بخونید. ثوابش هم تقدیم حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا. آقایان و خانمها:
1- دلارام........2- سمن
3-لیلا............4- مریم( دلتنگیها)
5-ندا.........6- طارمه
7- امیر.......8- آسمون خانوم
9- علیرضا......10- مریم
11- نازنین.... 12- دختر بابایی
13- خانم ش....14- بانوی کوچک
15- امیر.......16- لیلا
17- ………… 18-
19- .............20- بهاره
21- ..........22-بارون
23- ……….. 24-
25- آرام.....26-
27- سارا......28- مهربانو
29خواهر ندا...30- رهتاب

۱۳۸۶/۱۰/۲۳

از روز اول محرم دلم میخواست یه چیزی بنویسم که در خور این روزها باشه ولی دلم راضی نشد. هر حسی نوشتنی نیست. هر حرفی
هم گفتنی نیست. کسی مایل هست یه ختم قران بذاریم که تا روز عاشورا ختم کنیم؟
*
و رغم الحزن والآلام فینا
فلا قرت عیون الشامتینا
الا ابلغ طغاة الدهر انا
فلا والله ما ننسی حسینا

۱۳۸۶/۱۰/۱۹

عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غره هنوز....
دیدی به چشم به هم زدنی 31 سال و اندی از عمرت گذشت و چند روز دیگه هم جوونی رو پشت سر میذاری و وارد دوران میانسالی میشی ( تازه اگه عمری باشه) . واقعا" به اندازه چشم به هم زدنی بود . عجب رسمیه، رسم زمونه.....

۱۳۸۶/۱۰/۱۵

میدونم که دلتون برا تاکسی نوشت تنگ شده! از تجرش سوار یه ماشین شدم که از اولش معلوم بود راننده هش شوخ و شنگه. همه که سوار شدن با همه دست داد و گفت صبح همه گی بخیر و امیدوارم روز خوبی داشته باشید. بعد به من که جلو نشسته بودم گفت آقا به نظرت امروز بناس برف بیاد یا بارون؟ گفتم خدا این بار با من مشورت نکرد. گفت تو هیچی به خدا نگفتی اونوقت؟ دمت گرم که انقدر با مرامی. گذاشتی خدا حال کنه!!!لهجه کردی داشت. گفت خدا چند روزه داره به من حال میده. گفتم چطور؟ گفت دیروز از انقلاب مسافر زدم برا آریا شهر. بعد طرف گوشی موبایلش رو جا گذاشت. در داشبوردش رو باز کرد و نشون داد گوشی رو. امروز صبحم یه نفر رو سوار کردم از آزادی تا شهرک. طرف کیف پولش رو جا گذاشته. 55 هزار تومن پول داخل کیفه. پول کله پاچه امروزمون دراومد. بقیه ش رو هم میندازم صندوق صدقه!!!( لابد اونم برای دفع بلا از خودش و نه صاحب کیف)

۱۳۸۶/۱۰/۱۱

صبح رفتم از سوپر کنار شرکت نون بخرم ( قدیما مردم از نونوایی نون میگرفتن!)، یه بسته نون سنگک برداشتم. داشتم پولش رو میدادم که احساس کردم یه چیزی داخل بسته نونه. نگاه کردم دیدم یه دونه از این سوسکای قهوه ای تپل مپل چندش آور داخل بسته نون گیر افتاده!!! به سوپریه که گفتم گفت خوب یکی دیگه بردار!!!گفتم من اصلا" نون نمیخوام. اونم همونجا در پاکت رو باز کرد و سوسک رو انداخت زمین و لهش کرد! نفهمیدم با اون کیسه نون چیکار میکنه ولی من از خیر صبحانه خوردن گذشتم!
*
من در حال حاضر خیلی خوشحالم. خدا کنه حقیقت داشته باشه!