۱۳۹۲/۰۶/۰۶

برای چشمهایت

چشمی که آهو میکشد، راه مرا بسته...

من چه شادم امروز!

در راستای پست قبل و شعور نداشته بعضیا در تلفن حرف زدن، میخوام خرخره بعضیا رو که بلد نیستن پای تلفن حرف بزنن رو بجوم. یارو زنگ میزنه به تلفن یه جای عمومی مثل شرکت. بعد با یکی کار داره. انگار که زنگ زده به موبایلش، بدون سلام میگه اقای فلانی و شروع میکنه حرف زدن. بدون اینکه ببینه آیا اینی که داره باهاش حرف میزنه، همونیه که باهاش کار داره یا نه. یا تلفن میزنه و مثل گاو و با حالت طلب کارانه میگه آقای فلانی؟ خوب میمیری سلام کنی؟ یکی دو رو پیش یکی زنگ زد به موبایل و میگم بفرمایید . میگه ممد کدوم گوری هستی؟! منو میگی؟ گفتم ممد و زهر مار! مردیکه نفهم. قربونش برم فرهنگ و شعور ارتباط و معاشرتمون در حد بشر اولیه س!

ملت! شعور حرف زدن داشته باشید

امروز نمیدونم چرا یه کم سگ اخلاقم! یه نفرکه یه کوفتی رو به این شرکت فروخته، زنگ زد و گفت اقای فلانی؟ گفتم تشریف ندارن. صداشو بلند کرد که بهت سپرده که هروقت زنگ زدم بگید نیست. گفتم شما همیشه عادت دارید که شر و ور بگید؟! یارو هنگ کرد چند لحظه. شروع کرد داد و بیداد که من پولم رو میخوام و اینا. منم با کمال خونسردی گفتم مرگ!!! گوشی رو قطع کردم. دوباره زنگ زد یکی دیگه برداشت با اونم داد و بیداد کرد و همکارم هم قطع کرد گوشی رو. دوباره زنگ زد و حسابدارمون برداشت و آرومش کرد. یارو گفت پا میشم میام اونجا و حالیتون میکنم ! حالا منتظریم بیاد ببینم چه غلطی میخواد بکنه. آمادگی دارم سماور پر از آب جوش رو بریزم روش. مردیکه الاغ!

آزمایش الهی

خدا میگه " وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ" . معنیش هم خوب واضحه "و مسلما شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و زيان مالى و جانى و كاهش محصولات مى‏آزماييم، و صابران را نويد ده". این آزمایشه خیلی وحشتناکه. یکی رو با مریضی خودش یا همسرش یا فرزندش یا عزیزانش و یکی رو با مال زیاد و یکی رو با زیان مالی و خلاصه هر کسی رو با چیزی. معمولا" هم این امتحان خدا سر چیزهایی هست که بهش وابسته ایم. اینجاس که مرد از نامرد مشخص میشه. من از خودم که خیلی خیلی میترسم. یهو میبینی یه لنگه جوراب شد وسیله ازمایشمون! خدا بهمون رحم کنه که کم نیاریم سر این بزنگاه ها.

۱۳۹۲/۰۶/۰۴

با بزرگون میپریم!

دیشب خواب دیدم رفتم کنسرت حسام الدین سراج. بعد وسط کنسرت یهو نگاهش به من افتاد و ساکت شد. صدام زد که معلومه کجایی؟ میدونه چقدر چشم چرخوندم تا ببینمت! منم از خجالت داشتم اب میشدم که حالا شما ادامه بده. بعد از کنسرت با هم حرف میزنیم!!! بله! دیشب کوکو سبزی خورده بودیم . همچین ادم مهمی هستم!

۱۳۹۲/۰۶/۰۳

:)

د لامصب چند بار باید به خودت بقبولونی و شیر فهم کنی که توقع داشتن خوب نیست؟ چرا نمیخواد حالیت بشه؟ حتما" باید جهان این پند با سختی بیاموزد تو را روزی؟ خوب خودت مثل بچه آدم بفهم دیگه!

ای غم مبهم

ای
غم
ای
همدم
دست
از
سر
دل
بردار....

۱۳۹۲/۰۶/۰۲

تایتل از کجام در بیارم الان؟!

صبح زود معمولا" بیدار میشم. این روزا 5:40 دقیقه صبح بیدار میشم و تا بیام بیرون شده 6.به قول دوستان همپای صنف محترم نونوا از خونه بیرون میزنم. بعد خوب قسمت عمده ای از راه رو پیاده میام ( هم ابتدای مسیر و هم انتهای مسیر). تقریبا" ساعت 7:15 یا 7:20 هم میرسم شرکت و سرایدار بخت برگشته رو از خواب بیدار میکنم که در رو باز کنه و معمولا" هم توی دلش فحش میده! غرضم از این مطلب این بود که قسمت جون کندن ماجرا همین صبح زود بیدار شدنه. معمولا" میگردم برای خودم یه انگیزه پیدا میکنم که لااقل سرحال بشم و امیدی برای بیدار شدن و بیرون اومدن از خونه داشته باشم. یه روز میگم میرم برا خودم فلان چیز رو میخرم و بین روز میخورم، یه روز میگم فلان چیزی که دانلود کردم رو گوش میدم یا میخونم، یه روز میگم بناس فلان اتفاق بیفته و اخ جون برم سر کار! متاسفانه انگیزه هام تموم شده و دیگه نمیدونم به چه امیدی اونوقت صبح از خونه بیام بیرون. از بس همه چی تکراری شده

۱۳۹۲/۰۵/۲۹

این خردادیای مودی!

این آدمیزاد چه موجود عجیبیه. به دقیقه ای حال دلش و مودش عوض میشه. قابلیت این رو داره در کسری از دقیقه حتی از اوج به فرود بیاد و از فرود به اوج بره. حتما" هم نیاز به دلیل و علت نداره . از خواب بیدار میشی خوبی، میای یه چیزی گوش میدی و دلت میترکه، یه چیزی میخونی و میری اوج دوباره، یکی زنگ میزنه و میری ته دره، دوباره یه چیزی میشنوی و میری اوج! همه هم بی ربط و معمولی. جنس دل آدمیزاد چیه؟ 

مگذار و مگذر

از
غصه
می میرم
مرا
مگذار
و
مگذر....

۱۳۹۲/۰۵/۲۸

ملت جو زده

طرف یه عکس گذاشته توی فیس بوکش. 18 نفر زیرش نوشتن تو عشق منی !! چند تا به یکی نامردا؟!

تهران یا پاتایا؟!!!

دیشب با برو بچ رفته بودیم بوستان آب و آتش. آخرش هم برای شام رفتیم اون قسمت فود کورت! قیافه ها چرا انقدر عجق وجق شده؟! یا من کم معاشرت میکنم و کمتر همچین تیپ و قیافه هایی میبینم؟ با اینکه مسیری که هر روز میام ظاهرا" باید زیاد باشن. لابد بخاطر گشت فلان اینطوری جرات نمیکنن بیان توی خیابون. رسما" با لباس خواب ملت میان پارک و سینما! امان از ما ملت افراط و تفریط

۱۳۹۲/۰۵/۲۷

مسئولین چه غلطی میکنن پس؟!

یکی دیگه از مواردی که مسئولین باید رسیدگی کنن اینه که این مدیر بازرگانی داخلی ما رو وادار کنن دیگه بستنی شکلاتی نخره! من خودم 18 بار بهش گفتم من شکلات دوس ندارم و برا من وانیلی بخرید! خوب وقتی گوش نمیدن منم مجبورم یواشکی بندازم تو سطل آشغال!! خوب نکنن اینطوری. برا من یا زعفرونی نونی بخرن یا وانیلی! همین کارا رو میکنن که بوی شکلات از توی سطل آشغال میزنه بیرون و شک میکنن دیگه!!!

حسین منزوی

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلــی کــــه کرده هـوای کرشمه‌های صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
کـــه آورد دلــــــم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت
تو را ز جرگــــه‌ی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کنــــم اگـــر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره بـــــه کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟
به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !

کاش رویای صادقه باشه!

دیشب به لطف 2 قاچ و نیم پیتزای مونده از 5 شنبه شب خواب میدیدم در حد تیم ملی والیبال ساحلی بانوان لبنان!!! اول خواب دیدم خانم سین ایمیل زدن که خونه خریدیم و به این مناسبت بناس دعوت کنن خونه شون و شام و اینا. بعد از من پرسیده بودن باقالی پلو دوس دارید شام درست کنم یا کباب؟! من رو توی آمپاس گذاشتن خلاصه! بعد از خواب پریدم و دوباره خوابیدم. این بار خواب دیدم من و لیلا و خانم نون و همسرشون آقای آی با کلاه! با ماشین ما رفتیم ترکیه. بعد حالا وسط راه کلی جریانات داشتیم و از جاهای مختلف ( منجمله کویر شهداد!!) گذشتیم. بعد رسیدیم به استانبول. بعد اونجا من و اقای آی با کلاه مسئول پخت غذا بودیم و لیلا و خانم نون مسئول گشت و گذار!!! ما هم ول کردیم و رفتیم دنبال تفریحات به شدت سالم خودمون!!! خلاصه وسط تفریحات بودیم که ساعت زنگ زد و بیدار شدم! پیام اخلاقی این نوشته این بود که پیتزای 3 شب مونده نخورید خوب. چه کاریه آخه؟!

۱۳۹۲/۰۵/۲۳

آدم با چند هزار کالری میمیره؟!!

از صبح 5 تا نون خامه ای خرکی خوردم، 2 مشت کشمش طلایی، 7 تا خرمای مضافتی خوشمزه، 5 تا چایی، یه بشقاب ناهار و 5 تا زیتون! به نظرم کالری 2 سال رو یک جا به دست اوردم. خدایا ازم قبول کن!

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست!

صبح در یخچال رو باز کردم غذام رو بذارم، دیدم یه جعبه شیرینیه. درش رو باز کردم دیدم نون خامه ای خرکیه!!! دست و پام شل شد! با همون حالت ناشتا نشستم 2 تاش رو خوردم!!! اشک تو چشمام جمع شده بود! الانم یکی دیگه خوردم. خدا بخواد تا شب دخلش اومده! فقط باید یکی بیاد ببینم برا کی بوده و چرا همچین اشتباهی کرده که گذاشته تو یخچال! من که تا ساعت 7 اینجا بودم! کی اینجا بزم شبانه گرفته! خدایا من رو تا شب زنده بدار!

ای نامه که میروی به سویش!

آدمهایی که ایمیلاشون رو جواب نمیدن و وقع نمینهن به ایمیلاشون و براشون مهم نیست که ممکنه یکی واقعا" نیاز به جوابشون داشته باشه، از نظر من، آدمای وحشتناک و مشمئز کننده ای هستن! دقیقا" با همین شدت و حدّت!!

۱۳۹۲/۰۵/۲۱

دیری ری ری دی ری ری رییییییییی!

رادیو جوان بعد از ظهرا یه برنامه داره از ساعت 5 تا 6.5 به نام س ب ق ت آ ز ا د . بعد آخرش یه موسیقی پخش میشه خیلی همچین دل انگیز. نمیدونم مربوط به فیلم یا چیز خاصیه یا کلا" مخصوص خودشونه! از اونجا که 3 نفر بیشتر نمیخونن اینجا رو، پس امیدی بهش نیست که بشه فهمید این موسیقی مربوط به چیه! ما هم دل خوشی داریما!

دل نیست کبوتر که چو بر خاست ، نشیند

از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم...

۱۳۹۲/۰۵/۲۰

آرمان شهر

به کجای دنیا بر میخورد اگه مردمانی داشتیم که لازم نبود براشون از منع قانونی چیزی بگی؟ همین که بنویسی مثلا" هرگونه کپی برداری از این اثر منع " اخلاقی" دارد، براشون کفایت میکرد. اگه پایبندی به اخلاق نتونه مانع ملتی بشه، قطعا" قانون هم نمیتونه.

ما مسلمونای بی دین

دوست دارم بدونم دقیقا" چه اتفاقی باید بیفته تا فرهنگ رانندگی مون درست بشه؟ چی باید بشه تا انقدر خودخواه نباشیم؟ چی باید بشه که خودمون رو انقدر حق به جانب ندونیم و همه حق رو متعلق به خودمون و ارث بابامون ندونیم؟ چه چیزی رومون تاثیر میذاره تا دست از این رفتار حال به هم زنمون بر داریم؟ فکر میکردم مثلا" تاثیرات معنوی بتونه درستمون کنه ولی زهی خیال باطل. دقایقی بعد از مراسم شب قدر میبینی که هیچ فرقی نکردیم. رانندگی و رفتارمون رو حق الناس نمیدونیم. به خدا حق الناسه. اون دنیا به خاطر رفتارمون مواخذه میشیم. چرا مسلمون نیستیم؟ من فکر نمیکنم هیچ وقت درست بشه. واقعا" ذره ای امید ندارم. 

۱۳۹۲/۰۵/۱۷

آنالیا یا آنتالیا؟!

چند سال پیش که ایرانیا برای تفریح میرفتن انتالیا و خوب اونجا رو آباد کردن جوانان غیور میهنمون! وزارت ارشاد تبلیغ تورهای انتالیا رو ممنوع کرد. آژانسهای مسافرتی مجبور شدن بنویسن سواحل مدیترانه و آنالیا! همینطور راجع به دوبی که مینویسن سواحل خلیج فارس. پرواز مستقیم هواپیماهای ایرانی به انتالیا هم حذف شد. یکی از آژانسها گفت که به جای آنتالیا مینویسیم آنالیا و سواحل مدیترانه و اینطوری وزارت ارشاد تونست خدا رو شکر اصل مساله رو پاک کنه و جوانان مشتاق راهی عتبات عالیات و حج عمره شدن!!!! الان این خانمه شرکت کشتیرانی زنگ زد و گفتم تشریف نداشتید یه هفته. گفت رفته بودم انالیا!!! گفتم مگه آنالیا همون انتالیا نیست؟ گفت نه. یه جاییه دهات مانند که خیلی پای ایرانیا بهش باز نشده. من الان دچار دوگانگی فرهنگی شدم. بالاخره آنالیا هست یا اینا اسمش رو عوض کردن؟! پس آژانسیه چی میگفت؟

۱۳۹۲/۰۵/۱۶

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت میکنیم

کبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است
از جواهرخانه خالي نگهباني بس است

ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين
آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آيينه با خود مي‌برم
بشكنيدم دوستان دشنام پنهاني بس است

يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد
هفتصد سال است مي‌بارد! فراواني بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس مي‌دهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است

بر سر خوان تو تنها كفر نعمت مي‌كنيم
سفره‌ات را جمع كن اي عشق مهماني بس است

(فاضل نظری)

۱۳۹۲/۰۵/۱۴

چون دوست مزخرف است شکایت کجا برم؟!

راستش اومدم غر بزنم در مورد بعضی دوستیا و دوستام. بعد دیدم اوضاع خودم از اونا وخیم تره در این مورد! بیخیال شدم. به هر حال در دولت " تدبیر و امید" باید اصلاح رو از خودمون شروع کنیم و به سمت آرمان شهر حرکت کنیم! ولی کلا" که ای مرده شور بعضی دوستیا رو ببرن که ادم تکلیفشون باهاش معلوم نیست!!! ( این رو اگه نمیگفتم خفه میشدم خوب!)

در قطار

می‌دود آسمان
می‌دود ابر
می‌دود دره و می‌دود كوه
می‌دود جنگل سبز انبوه
می‌دود رود
می‌دود نهر
می‌دود دهكده، می‌دود شهر
می‌دود، می‌دود دشت و صحرا
می‌دود موج بی‌تاب دريا
می‌دود خون گلرنگ رگها
می‌دود فكر
می‌دود عمر
می‌دود ، می‌دود ، می‌دود راه
می‌دود موج و مهواره و ماه
می‌دود زندگی ، خواه و ناخواه
من چرا گوشه‌ای می‌نشینم؟

( ژاله اصفهانی)


۱۳۹۲/۰۵/۱۰

یاری کننده ای هست؟

دیشب داشتم میوه میخوردم که یادم اومد از اونایی که شاید مدتهاس میوه نتونستن بخورن. کسایی که از عهده نون شب به زور بر میان. الانم که تابستونه و انواع میوه های رنگارنگ توی میوه فروشیها از همه دلبری میکنه. پدر و مادر میتونن پا روی دلشون بذارن و از قیدش بگذرن. مگه میشه به یه بچه گفت که ندارم؟ کاش بتونم یه کاری کنم. حتی یه کار کوچیک. حتی به اندازه خرید چند کیلو میوه و توزیع بین خونواده های نیازمند. کاش همت بلند داریم. اینجا هم که فیلتره و دو تا نصفی بازدید کننده داره!

پ.ن: خوب بعد از مذاکره با حضرت اقای حسینی ، تصمیم گرفتیم که اقدام کنیم. شماره حساب هم همون شماره ایه که برای بسته های غذایی لطف میکنید و واریز میکنید. شماره کارت 6274121131828022 به نام آقای سید محمد حسینی انواری ( بانک اقتصاد نوین)