۱۳۸۴/۰۹/۰۸

از ديشب كه مامانم گفت كه علي سرطان پيشرفته غدد لنفاوي گرفته و دكترا جوابش كردن حالم به شدت خرابه. ديشب تا خود صبح كابوس ديدم و صبح هم با تلخي بيدار شدم. چهره معصوم علي و علاقه مامان باباش رو كه مجسم ميكنم حالم بدتر ميشه. فوق العاده عزيز بود برا خونوادش. چقدرهم باهوش بود. ميشه خواهش كنم برا علي كوچولويي كه دكترا ازش قطع اميد كردن و به پدرش گفتن كه مهمون يكي دو ماهتونه دعا كنيد؟!

۱۳۸۴/۰۹/۰۶

صبح چشم ارباب رو دور ديدم و داشتم برا خودم الهه ناز بنان رو گوش ميكردم. آقا تشريف آوردن ميفرمياند كه اه اه اين چرا انقدر بد ميخونه؟ معين كه بهتر خونده. چرا اورجينالشو گوش نميدي؟! منم با چشماي 4 تا شده ميگم ولي اصلش رو بنان خونده. ميگه معين 4-5 سال پيش خونده بود!
*
الكي الكي افتاديم رو دور تكرار و عادت و روزمرگي. نه هيجاني، نه تنوعي، نه تغييري. ديگه مثل سابق حوصله وبگردي و لينك بازي هم ندارم!( الان ليلا كه اينا رو بخونه تو دلش ميگه آره جون عمه ت!!). ولي خدا وكيلي پير شديم رفت هيچكي بهمون نگفت بابا!!!البته من منظوري نداشتم!همينجوري گفتم!نيايد بگيد چرا بابا نميشي كه من اصلا" قبول نميكنم!!!

۱۳۸۴/۰۸/۲۹

من ندانم كه كيم
من فقط ميدانم، كه تويي شاه بيت غزل زندگيم......
به نظرم خاطره انگيز ترين و رويايي ترين فصلها پاييزه. اونم پاييزي كه يه كمي رنگ زمستون هم بگيره. از اول فصل تو حس و حالي نبودم كه بتونم زياد لذت ببرم.مشغله زياد و امور مادي!!باعث شد نه مسافرتي بريم و نه گشت و گذاري.به هر حال من پاييزي نيستم ولي پاييزيهارو دوس دارم! مخصوصا" ليلاي خوب و مهربون رو كه امروز روز تولدشه. اميدوارم كه هميشه ايام براش قرين شادي و ارامش باشه.
در خواب تو را دیدم وچون چشم گشودم
دیدم همه جا پرتو مهتاب دمیده......

۱۳۸۴/۰۸/۲۲

اي خدا لعنت كنه اين محمود رو. باعث شد آبرويي كه نخود نخود جمع كرده بودم رو با وانت بار خالي كردم!اونم يه جا!غروبي هرچي زنگ زدم گوشي رو بر نداشت. منم يه مسيج براش زدم. حالا نگو اون رو اشتباهي برا يكي ديگه فرستادم!!!اونم كي؟ كسي كه عصري باهاش حرفم شده بود!كي؟ارباب!!!از غروب تا حالاسردرد گرفتم!ياد چيزي كه براش نوشتم ميفتم از خجالت ميخوام برم تو زمين!اي لعنت شي محمود!

۱۳۸۴/۰۸/۱۸

هنوز بعد از نزديك سي سال ياد نگرفتم برا كسي بميرم كه برام تب هم نه، كه سرش درد بگيره هم نه، لااقل تظاهر به سردرد كنه!لابد ايراد از منه كه توقعم از بقيه زياده. هر چي به خودم ميگم بابا نبايد از كسي اصلا" توقع داشته باشي. بايد فكر كني كه تو اين دنيا .... بي خيال بابا. بنا بود تا سه شنبه به شادي برا برد استقلال بپردازيم و از امروز به ادامه زندگي فكر كنيم!!قربون شما منم خوبم!ملالي نيست جز ....بازم بي خيال.

۱۳۸۴/۰۸/۱۴

به قول خاتمي عليه الرحمه ، ما هيچ رسالتي در برابر جهانيان نداريم. لازم نكرده ما بقيه كشورا رو اسلامي كنيم. اگه خيلي هنر داريم كاري كنيم كه همين اندك ( يا زياد) اعتقادي هم كه ملت دارن رو از دست ندن و حفظ كنيم!اگه تونستيم ( تونستن) جوري حكومت داري كنيم كه عدالت واقعي و روح حقيقي اسلام ( نه ايني كه به اسم اسلام تو كشورمون ساري و جاريه) حكمفرما بشه و مردم طعم واقعي دين و مذهب رو بچشن مطمئن باشيم كه الگوي واقعي برا بقيه كشورا ميشيم و خود بخود اونا هم همين شيوه رو پياده ميكنن. به خدا به زور نميشه اسلام ( اونم مطلقا" اسلامي كه ما برداشت و اجرا مي كنيم) رو صادر كرد. اين رو راحت ميشه از رفتار مردم خودمون هم بفهميم. بهشت رفتن زوري نيست .

۱۳۸۴/۰۸/۱۰

تو خواب ديدنم شانس نداريم والا. الان چند شبه دارم خواباي چرت و پرت ميبينم. ديشب خواب مي ديدم ( قبل از سحر) كه سر جلسه امتحان هستم. چه امتحاني؟ تعليمات اجتماعي سوم راهنمايي!سوالاش هم راجع به زنجيره هاي پروتئيني چربيها و مواد هيدروكربني بود!استادش هم مهندس چمران رييس شوراي شهر بود!!منم سوالاشو بلد نبودم جواب بدم. دير هم رسيده بودم سر جلسه! مهندس چمرانم داشت توبيخم مي كرد كه چرا تو وبلاگت انقدر از احمدي نژاد لينكاي بد ميزاري!! به جون خودم من تقصيري ندارم. تقصير ليلاس كه ديشب بهم كشك بادمجون داد( البته اينطور كه خودش ميگه بدون سير بوده!). بعد از سحرم خواب ديدم با يكي از اين بچه هاي وبلاگي افتاديم دنبال خونه برا اون. ميخواست ازدواج كنه. بعد يهو سر از ورزشگاه آزادي درآورديم!!( بازم تقصير ليلاس كه برا سحر به آدم ماكاروني ميده!).