۱۳۸۵/۰۴/۰۶

خیلی وقتا میام یه چیزی بنویسم( حالا از یه حس خاص یا حرف خاص ) به محض اینکه دست به کی برد میشم پشیمون میشم. بعضی از حسها و حالتها و حرفها نگفتنیه. یعنی دلم نمیاد حرمتشونو بشکنم....
*
اگه قبول کنیم که آدما همشون یه سری خصوصیات خوب دارن و یه سری صفات بد، اگه قبول کنیم که رفتار آدما همیشه تابع شخصیتشون نیست و با حالات مختلف رفتارای مختلف ازشون سر میزنه، اگه قبول کنیم همیشه یه آدم نباید رو مود خوب بودن باشه و ممکنه اون یکی رگش هم بگیره یوهو!، اگه قبول کنیم که منافع ما آدمها خیلی وقتا مقدم میشه بر خیلی چیزای دیگه و اگه خیلی چیزای رو هم قبول کنیم اونوقته که دیگه خیلی اذیت نمیشیم. راحت با خیلی از چیزا کنار میایم.
*
اگه یکی الکی الکی از ماکارونی که خانمش برا ناهارش پخته و اونم خیلی دوسش داره ( هم ماکارونی و هم خانمشو!!!!) تو شرکت به یکی دیگه که از قضا اون ناهار تن ماهی داره تعارف کنه و طرف هم نامردی نکنه و نصف بیشتر ماکارونی رو بخوره و تو بمونی و یه تن ماهی که ازش متنفری....اونوقت یعنی تو فداکار و از خودگذشته ای؟؟!
*
بابا من نمیفهمم یه حلقه چرا اینقدر برا خانمها مهمه؟!اصل دوستی و تفاهم و عشق و ارادت و خیلی چیزای دیگه س!

۱۳۸۵/۰۳/۳۱

صبح سوار تاکسی شدم به مقصد تجریش.یه خانمی هم سوار شد. راننده یه نوار نوحه گذاشته بود و تو حال خودش بود. از مسیر معمول نیومد. زد از یه کوچه پس کوچه هایی اومد که من اصلا" بلد نبودم. یه کم که گذشت رسید به یه جایی که یه طرفش باغ بود ، یه طرفشم کوه! اول گفتم خوب اگه بنا به ترس باشه ، خانمه باید بیشتر بترسه. نگاه کردم دیدم رنگش پریده دستشم به دستگیره س که اگه چیزی شد خودشو پرت کنه پایین! کلی راه که اومد تازه رسید به دشت بهشت و اوین. یه جایی رسیدیم که 4 تا مغازه داشت خانمه پیاده شد. منم یه آیت الکرسی خوندم به خودم فوت کردم!
*
آقا ما تو این مسافرت حلقه ازدواجمون رو تو اتاق هتل جا گذاشتیم! به هتلیه هم زنگ زدم گفت اینجاس خیالت راحت باشه. حالا موندیم چجوری پسش بگیریم. به اون بنده خدایی که مسئول تور هم بود اعتبارمون نمیشه بگیم . با دی اچ ال هم هزینه ش زیاد میشه و اینکه هتلیه اعتبارش نمیشه بفرسته ما بعدا" پول به حسابش بریزیم. ما هم اعتبارمون نمیشه اول پول بریزیم بعد اون با دی اچ ال بفرسته! خلاصه که معضلی شده این حلقه.

۱۳۸۵/۰۳/۲۷

خوب حالا ديگه ميتونيم رو آرژانتين سرمايه گذاري كنيم!ايتاليا با اينكه عزيز دله ولي خوب شرمنده اميدي بهش نيست. منم كه هميشه عادت دارم يا ايتاليايي باشم يا آرژانتيني مجبورم دومي رو انتخاب كنم. در مورد تيم خودمونم طفلي علي دايي گناهي نداشت ماشالا همه علي دايي شدن برا خودشون. حيف نبود ايران با اين وضع اسف بار بالا بياد؟!فقط يكي زودتر اين برانكو رو عوض كنه كه اوضاعش بدجوري خرابه. به درد شموشك نوشهرم نميخوره.
*
چند سال پيش( يه چيزي تو مايه هاي 4-3 سال) ما همچين شبي عروسي كرديم. يه چهار شنبه شبي بود كه من درست يادمه از فرط وجدان كاري تا ساعت 10 صبح شركت بودم و فرداي عروسي هم كه پنج شنبه بود و اموات هم تعطيل بودن من بازم رفتم شركت!خدايي الان يادم ميفته حض ميكنم از اين همه وجدان كاري.
*
هيچي ديگه!8 روز مسافرتم تموم شد. به همين زودي. همسفراي خيلي خوبي داشتيم ( مينا خانم و آقا اسرافيل) . بنا شده اگه قول بدن هميشه پول سفر مارو حساب كنن هميشه همسفرشون باشيم!

۱۳۸۵/۰۳/۱۶

این دو سه روز تعطیلی رو خونه موندیم و یه کمی هم پوسیدیم اگه خدا بخواد! منم که مثل این بچه مثبتا نشستم به کتاب خوندن و یه کمی هم اینتر نت بازی. کلی نفرینتون کردم که رو خط نبودید که چت کنیم!چه معنی داره ما بشینیم خونه و هیچ جا نریم اونوقت شما برید شمال و این طرف و اونطرف! فقط خاصیت این دو روزه این بود که کتاب " پشت پرده بن لادنها" خاطرات کارمن بن لادن ( زن داداش!اُسامه بن لادن). یه کتاب خیلی مزخرف و در پیت. یه چیزی تو مایه های بدون دخترم هرگز. عقده های چند سالشو خالی کرده بود. هیچ نکته به دردبخوری نداشت. کمر درد گرفتم بسکه خوابیدم ای دو سه روز! حالا که اینطور شد ما هم یه هفته میریم سفر!