۱۳۸۴/۰۱/۱۰

اگر رئیس احساس کند مسئول است، بیشتر از قویترین مرئوسش کار می کند و کمتر از ضعیفترین آنها بهره می برد.
پ.ن: هیچی همینجوری محض خنده!

۱۳۸۴/۰۱/۰۸

تو بانک بودم که یه خانمی با دکمه های مانتو بازبا ظاهر خیلی آنچنانی و ناخنهای لاک زده اومد پول داد و برا حج عمره ثبت نام کرد. ظاهرا" شناسنامه ش همراهش نبود. کلی التماس کرد تا ثبت نام کرد. یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش کردم ولی بعدا"پشیمون شدم. چه خوبه که خدا کار خودشو میکنه و به قضاوت بقیه کاری نداره. البته این باعث نمیشه که من تو دلم به اون خانم نخندم! و نگم بیچاره خدا!

۱۳۸۴/۰۱/۰۶

اولین روز کاری سال جدید شروع شد. خوب طبیعتا" بعد از یه مسافرت 6-5 روزه ظاهرا" باید فول آف انرژی باشیم! ولی من که خیلی خوابم میاد. نمیدونم اثرات بهاره یا تنبلی. عجیبه ها، تو بهار همه جک و جونورا از خواب بیدار میشن اونوقت ما ادما میگیم بهار فصل خوابه!موقع سال تحویل کلی با خودمون قول و قرار میذاریم و کلی چیز از خدا میخوایم . خدا کنه تا اخر سال یادمون باشه حرفامون. البته به خاطر داشتن کافی نیست. یه جو همت هم میخواد!(خدایی فکم شکست بسکه خمیازه کشیدم!).

۱۳۸۳/۱۲/۲۷

نشد که بریم. به همین راحتی. حالا به بهانه تعطیلی سفارت عراق تا هفته بعد یا هر علت دیگه. مهم اینه که نشد. میگه هفته دوم عید جور میکنم که برا اربعین اونجا باشیم. نمیدونم. به هر حال قسمت نشد. اون قدر که جور شدنش فوق العاده غیر منتظره بود ، جور نشدنش نبود. یه جورایی به دلم افتاده بود.بی مقدمه زنگ زد گفت دوس داری اربعین کربلا باشی؟ چند ثانیه غفل کرد مغزم!اومدم بگم پاسپورتم اینجا نیست نا خودآگاه گفتم آره! لیلا هم بیاد؟گفت لیلا و هر کس دیگه ای که میشناسی. نشد آقاجون. نشد. لابد همون حکایت" ...برون در چه کردی که درون خانه آیی"...

۱۳۸۳/۱۲/۲۵

دیشب وقتی از تجریش رد میشدم ، تازه فهمیدم که انگار داره سال نو میاد و بهار شده. هر که رو میدیدی یکی دو تا بسته خریده بود و دستش بود. فروشگاه ها هم که غلغله بود. من مونده بودم پس چرا ما عین خیالمون نیست!راستی چرا فکر میکنیم اگه یه سال لباس یا کفش نو نخریم آسمون خدا به زمین میاد؟!
*
خدا امشب رو بخیر کنه. من بیچاره که این شبا تا 10-9 شرکتم موقع برگشتن اگه گرفتار جماعت دیوانه نشو خوبه! پارسال جلوی خونه ما شده بود میدون جنگ. کاش ترقه میزدن فقط. لامصب!کاتیوشا شلیک میکردن!یه نارنجک انداخته بودن رو ماشین دوست ما. ماشین صفر. الهی هر کی نارنجک ( دقت کن، میگم نارنجک! از اینا که کور میکنه و مثل بمب ناپالمه!) میزنه جلو پای کسی یا ماشین و خونه کسی الهی تو دست خودش منفجر بشه!( آخ دلم ریش شد. تقصیر خودشونه. هرچی هم که میگن آقا خطر داره انگار اینا نمیفهمن).
*
باباجون من!ما هنوز دو سال نشده که عروسی کردیم. بچه مون کجا بود؟!تا 4-3 سال دیگه هنوز وقت داریم.جریان اینه که اگه خدا بخواد و فردا جوابش بیاد بناس ایام نوروز رو بریم عتبات عالیات!( همون کربلای خودمون!). تا اربعین هم ایشالا اونجاییم.یعنی 14-15 روز. فقط منتظریم تا فردا سفارت عراق ویزا بده.بنا نبود بگم ولی دیدم بعضیا الان برا بچه نداشتمون اسم هم انتخاب میکنن!

۱۳۸۳/۱۲/۲۲

گاهی که خیلی بچه مثبت میشم به خودم میگم شبا موقع خواب یه دو دوتا چهار تا کنم ببینم چی کاره بودم امروز. کارامو بریزم وسط ببینم سنگینی کفه ترازو از نظر خودم کدوم طرفه. خوب گاهی این طرفیه گاهی اون طرفی. تو اینجور محاسبات دیگه بحث معامله با خدا نباید قاعدتا" پیش بیاد. مثلا" بگی خوب امروز نماز خوندم و اینا! ولی بعضی وقتا میشه که هرچی حساب میکنم میبینم سنگینی کفه ترازو به اون سمته. حالا به هر علتی. منم برا اینکه کم نیارم میگم خدایا من امروز " ولا الضالین" نمازمو خیلی غلیظ گفتم که فرشته مهربونی کف کنه!حالا امروزو بی خیال شو! حالا اینو برا این گفتم که بگم آخر سال هست و همه به یه نوعی دارن حساب کتابای سال گذشته رو میکنن. تاجر و کارمند و خونه دار و بچه دار!هرچی نیگاه میکنم میبینم هیچی تهش نمونده. بازم یعنی دلمو به این خوش کنم که سال بعد جبران میکنم؟!
*
هنوز اون جریان معلوم نشده!ولی خدایی خیلی باحالید!تا قبل از سال نو باید معلوم بشه.

۱۳۸۳/۱۲/۱۶

فیلم خونم خیلی افت پیدا کرده بود. دیشب جاتون خالی رفتیم قدمگاه. فیلم فوق العاده تاثیرگذاری بود. اشک جماعت نسوان درومده بود! گاهی یه فیلم خوب تاثیرش از خیلی کتاب و صحبت و سخنرانی بیشتره. میشد نقشهای بازیگرا رو باور کرد. فوق العاده لذت بردم. چه میکنه این بابک حمیدیان در نقش رحمان.
*
علاقه م به لینکای کناری بیشتر از خود وبلاگ شده! لطفا" در هرچه پربارشدن آن یاری دهید مرا! همه ش که من نباید لینک دزدی کنم!یه کمی هم شما کمک کنید!از دوستایی که اف لاین میذارن و لینکایی که فکر میکنن ارزش خوندن و دیدن دارند رو برام میفرستن ممنونم( عجب جمله ای!).
*
در مورد استقلال و فوتبال و ژنرال ( امیر قلعه نوعی) هم که دیگه حرفی برا گفتن نمونده.لامصب چه میکنه این استقلال!دیگه هیچکی جلودارش نیست. حریف می طلبه. چی؟ سلطان؟ اوه!حرفشم نزن!اون که از اولم حریف نبود.
*
حیف که نمیتونم بگم الان!لیلا گفته تا مشخص نشده 100% نگو! دارم خفه میشم . چقدر سخته ادم حرف رو نتونه بزنه!اونم من!