۱۳۸۵/۰۵/۰۴

پروفسور مقابل کلاس فلسفه خود ایستاد و چند شیء رو روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ سس مایونز رو برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است؟و همه موافقت کردند.سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپهای گلف قرار گرفتند؛ و سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!" همه دانجویان خندیدند.در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: " حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان- چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشنتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند- مسایل خیلی ساده."پروفسور ادامه داد: "اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان رو روی چیزهای ساده و پیش پاافتاده صرف کنین، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنین، زمانی رو برای چک آپ پزشکی بذارین. با دوستان و اطرافیانتان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونین.همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشین.اول مواظب توپهای گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند."یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟پروفسور لبخند زد و گفت: " خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در اون جایی برای دو فنجان قهوه ببرای صرف با یک دوست هست! "
پ.ن: این یه متنی بود که الان برام میل شد و من خوشم اومد!

۱۳۸۵/۰۵/۰۱

چون میدونم امروز مهمون داری و نمیتونی اینجا رو بخونی میگم که عجب صبری داری لیلا! من جای تو بودم یه ساعت هم نمیتونستم همچین شوهر کم حوصله و بداخلاقی رو تحمل کنم. جدا" تحمل کردن همچین شوهری یه صبر زیاد میخواد که خوشبختانه تو داری. امروز صبح واقعا" بهت حسودیم شد. البته نه اینکه متوجه نشم. چرا اتفاقا" میفهمم چه اخلاق مزخرفی دارم!کلی هم تازه عذاب وجدان میگیرم بعدش! ایول لیلا.

۱۳۸۵/۰۴/۲۷

آقا این جنگی که بین حزب الله لبنان و اسرائیل درگرفته به شدت من رو ذوق زده کرده. حزب الله داره قدرتشو کم کم نشون میده. اصلا" مهم نیست این موشکها ساخت کجاس و از کجا خریداری شده. مهم اینه که دیگه هیچ کس تو اسرائیل احساس امنیت نکنه و باعث بشه سومین شهر بزرگش ( حیفا) به حالت تعطیل در بیاد. این عربای مفت خور ترسو هم که امیدی بهشون نیست. آقا من مجذوب این شخصیت و هیبت کاریزماتیک سید حسن نصرالله شدم. اولین باریه که دارم خبرای سایتها و خبرگزاریها رو لحظه به لحظه دنبال میکنم. حالا وقتشه که خاورمیانه به اشوب کشیده بشه و تکلیف خیلیا یکسره بشه. کم کم شمشیرها از رو بسته میشه و دیگه هرکی هرسلاحی داره رو میکنه. فقط خدا کنه پشت حزب الله رو خالی نکنن.
*
به لطف محمود و باباش ( البته بیشتر باباش!) و دست به دست هم دادن ماه و خورشید و فلک و اینا من هم پریشب به حلقه م رسیدم. مهمترین حسنش این بود که هزینه هم نداشت. قابل توجه اونایی که مدام به لیلا یادآوری میکردن!
*
آی پارس آنلاین!الهی کوفتت بشه این پولای اینترنت که از ملت میگیری. هم سرعتت مزخرفه هم همه جا رو فیلتر کردی. الهی همه تجهیزاتت بسوزه!

۱۳۸۵/۰۴/۲۱

اولا" که همه قبرستونا به ترتیب تاریخ نیست. بعضی قبرستونا هر کی هرجا بخواد دفن میکنن . مادر بزرگ من که سال 72 فوت شد جایی دفن شده که قبر کنارش تاریخ وفاتش 61 هست. لازم به ذکره که قبر دو طبقه هم نبوده. قبر ویلایی دو نبشه! پس الکی منو مسخره نکنید. از اون روز تا حالا از ناراحتی نزدیک بود به اعتیاد و انحراف کشیده بشم!بیسوادا!
*
با اینکه به شدت طرفدار ایتالیا بوده و هستم ولی از ضربه زیدان به ماتراتزی لات جلنبور بی سروپای اینترمیلانی به شدت خوشحالم!کاش میمرد!مرتیکه مزخرف.
*
تورو حضرت عباس ( ترا به حضرت عباس!) وقتی یه مطلبی مینویسید نرید اینور و اونور به جای کامنت برا ملت بگید که بروزم. خوب بروزی که بروزی. ملت خودشون بلاگ رولینگ دارن و متوجه میشن که کی مطلب جدید نوشته. رفته بودم تو یه وبلاگ که یه مطلب نوشته بود که با عقاید من به شدت ناسازگار بود. مطلبشو که خوندم اومدم براش یه چیزی بنویسم. دیدم از 24 تا نظر دقیقا" 21 نظرش این بود که بروزیم! منم از خیر نظر دادن گذشتم.حالا بازم این خوبه. یه مدت رسم بود ملت میگفتن وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزن.
*
دیشب سر بزرگراه نیایش دقیقا" چند تا ماشین جلوتر از من، یه پژو 206 زد به یه عابر پیاده و مخ طرف رو ولو کرد. من هنوز یادم که میفته حالم بد میشه. دیشب که قاطی کرده بودم و تا خود صبح هم کابوس دیدم. امروزم از ناراحتی یه بشقاب و نصفی بیشتر غذا نخوردم.حالا هی من بگم بابا صدقه بدید هر روز!

۱۳۸۵/۰۴/۱۷

دیروز رفته بودم قبرستان. نمیدونم همه جا به ترتیب سال وفات دفن میکنن یا نه. ولی اینجایی که من رفته بودم به ترتیب سال وفات دفن کرده بودن. رسیدم به محلی که تاریخ وفات 1355 بود. کنجکاو شدم تا رسیدم به تاریخ 23 خرداد 55. یعنی همون روزی که من به دنیا اومدم. خدا رو چه دیدی؟شاید همون لحظه ای که من به دنیا اومدم درست تو همون لحظه یکی از همینا از دنیا رفته. نگاه کردم دیدم چند نفرشونم جوان ناکام بودن. تو سن 4-23 سالگی مرده بودن. تو مسیر برگشت این 30 سال رو مرور کردم......

۱۳۸۵/۰۴/۱۲

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین
به قد تیـــــــرو به مو قیــر و به رخ شیـــــر و به لب شکّر
یاد اون روزایی افتادم که تو راه مدرسه به اصطلاح مشاعره میکردیم. هر جا کم میاوردیم شعر میساختیم یا به میل خودمون شعرا رو تغییر میدادیم. حالا هم هوس کردم!