۱۳۸۷/۰۲/۲۴

الان چند ساله که میخوام یه کفش تابستونی بگیرم. تا میام همت کنم میشه پاییز! بعد میگم باشه سال دیگه. زمستون هم همینطور. میخوام کفش زمستونی بخرم. همین که میومدم تصمیم بگیرم ، زمستون تموم میشد! چند روز پیش به لیلا گفتم لااقل برم یه جفت دمپایی بخرم برای داخل شرکت. همین که آرزو کردم دو روز بعدش مامانم برام خرید! از صبح که میام دمپایی رو میپوشم و کلش کلش پاهامو میکشم روی زمین موقع راه رفتن! حالا تازگیها جورابم رو هم در میارم که یه وقت احساس ناراحتی نکنه پاهام. الغرض امروز با دمپایی و بدون جوراب داشتم وسط شرکت جولون میدادم که یهو یه بنده خدایی داخل شد. من قرارمون رو فراموش کرده بودم. اون بنده خدا با کلی تیپ و کت و شلوار و صورت 16 تیغه، من با اون سرو وضع! انقدر خجالت کشیدم که تا آخرش به صورتش نگاه نمیکردم! پای تلفن فکر میکرد ادم حسابی هستم و کلی تحویل میگرفت. حالا گمونم بره و دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکنه. فدای سرم!!!
*
هفته نامه سلامت این هفته یه تبلیغ دو صفح ای از ما چاپ کرده. یعنی راجع به خ ر م ا هست که از ما هم اسم برده!تو صفحه تغذیه.

هیچ نظری موجود نیست: