۱۳۸۳/۰۲/۱۷

خوب اینم از نتایج اولیه فوق لیسانس. لیلا جان ایشالا سال بعد!مینا خانم مبارکه.
*
اگه بدونی که امروز خدای نکرده روز آخر عمرته چه وصیتی می کنی؟ از خدا چی می خوای؟ بهش چی میگی؟میگی خدایا ببخشید که تاحالا گوش به حرفت ندادم؟میگی خدایا تاحالا گوش به حرفت دادم حالا نوبت تو شده که به وعده هات عمل کنی؟ میگی خدایا همینی که هست، خوب یا بد دارم میام پیشت . بنده ایه که خودت خلق کردی. با همه خوبیا و بدیا. حالا نوبت توست که نشون بدی خدای مهربونی هستی؟ نمیدونم چی میگی. از مرگ میترسی؟ تو خلوتت تاحالا بهش فکر کردی؟ نمیدونم گفتنش چقدر درست باشه ولی وقتی فکر می کنم میبینم اگه بهم بگن همین الان وقت رفتنه، از خود مرگ نمی ترسم. فقط از بنده های خدا می ترسم. اونایی که خیلی در حقشون بدی کردم. غیبتشونو کردم،احتمالا" تهمتی زدم، دلشونو شکوندم و خیلی کارای دیگه که گفتنش درست نیست. فقط از اونا می ترسم. اگه بخوان جلومو بگیرن من چی دارم که بگم. چجور اونجا می تونم راضیشون کنم؟ اگه فقط معلمای مدرسه و استادای دانشگاه بخوان جلومو بگیرن دیگه کافیه! من خودم اینجوری هستم که همیشه سر یه وقت معینی که برا خودم تعیین کردم میگم خدایا هر کی هر بدی در حق من کرده من ازش گذشتم، تو هم ببخشش. کاش بقیه هم در حق من همچین کاری رو بکنن که سخت محتاجم.....

هیچ نظری موجود نیست: