۱۳۹۲/۰۵/۲۷

کاش رویای صادقه باشه!

دیشب به لطف 2 قاچ و نیم پیتزای مونده از 5 شنبه شب خواب میدیدم در حد تیم ملی والیبال ساحلی بانوان لبنان!!! اول خواب دیدم خانم سین ایمیل زدن که خونه خریدیم و به این مناسبت بناس دعوت کنن خونه شون و شام و اینا. بعد از من پرسیده بودن باقالی پلو دوس دارید شام درست کنم یا کباب؟! من رو توی آمپاس گذاشتن خلاصه! بعد از خواب پریدم و دوباره خوابیدم. این بار خواب دیدم من و لیلا و خانم نون و همسرشون آقای آی با کلاه! با ماشین ما رفتیم ترکیه. بعد حالا وسط راه کلی جریانات داشتیم و از جاهای مختلف ( منجمله کویر شهداد!!) گذشتیم. بعد رسیدیم به استانبول. بعد اونجا من و اقای آی با کلاه مسئول پخت غذا بودیم و لیلا و خانم نون مسئول گشت و گذار!!! ما هم ول کردیم و رفتیم دنبال تفریحات به شدت سالم خودمون!!! خلاصه وسط تفریحات بودیم که ساعت زنگ زد و بیدار شدم! پیام اخلاقی این نوشته این بود که پیتزای 3 شب مونده نخورید خوب. چه کاریه آخه؟!

۲۶ نظر:

امیرحسین گفت...

من استانبول میخوام!!

هدی گفت...

خانم سین؟؟ واقعی بوده خوابتون که! استانبول هم میرید پس! :دی

امیرحسین گفت...

یه کامنتی از طریق ایمیل برام اومد. الان اینجا نیست. صاحب کامنت ایا پاک کرد؟!

خانوم نون گفت...

امیـــــــــــر :))))))))))
آخرش حسرت یه قرار چارتا و نصفی ای میمونه به دلمون! اونقدر خواب ببین تا من مجبور شم دعوتتون کنم:)))
بعد هم تو و آ غذا بپزید؟ :))) سلام به لیلا برسون، بگو مک دونالد دوست داره یا بریم اسکند بخوریم، هیرون غذای شما نباشیم!!

خانوم نون گفت...

درضمن! دیروز یادت بودم!
رفتیم شیان! هی یاد حرفت بودیم که خطرناکه و اینها!

خانوم نون گفت...

مـــع! راستی!
اون خانوم سین آیا کیه؟ بیا شفاف سازی کن!
یه خانوم سینی دیروز خونه خریده واقعا!

امیرحسین گفت...

خانم سین خانم افتخار زاده اصل ضرغام نیا!!! کدوم خانم سین خونه خریدن؟!!

خانوم نون گفت...

یا خود خدا!
همون! خودش!
ایمان بیاریم بهت امیر! پس استانبول هم افتادیم!

پونه گفت...

قسمت اول خواب که تعبیر شد
بعد از ترکیه یک سر هم بیاین پیش ما به خدا خوشحال میشیم

امیرحسین گفت...

نه!!!!!!!! یعنی واقعا" ایشون خونه خریدن؟! همین دیروز که من خواب دیدم؟! جدیییییییی؟!

امیرحسین گفت...

پس هم منتظر باقالی پلو باشیم هم استانبول؟!! آخ استانبول نازنین! آخ! دلتنگتم! خدایا تو که انقده ماهی! خوب چی میشه جور کنی بریم استانبول؟!

امیرحسین گفت...

ما حرفی نداریم بعد از استانبول بیایم کانادا ولی الان فعلا" توی همین استانبولش موندیم. بذار اسپانسر پیدا کنیم برا قسمت اولش فعلا"!

امیرحسین گفت...

جونم به اون تفریحات سالمش! آخ آخ دلم خواست! لعنتی چه وقتی هم از خواب پریدم!

امیرحسین گفت...

یعنی میشه یه شبی هم خواب ببینم که خانوم ( ه )دکتراشون رو گرفتن؟!

هدی گفت...

کامنت من بود! پاکش نکردم که! گفتم خوابتون واقعی بوده! زدید کامنت منو پاک کردید؟؟ اگه دیگه خوندم وبلاگتون رو!!! :دی

هدی گفت...

خواب ببینید بی زحمت اون خانم ه رو هم :)))

امیرحسین گفت...

من کامنت پاک میکنم؟! من؟! مردم خارج رفتن چه چیزا بلد شدن!

خانوم نون گفت...

اون قسمت تفریحات سالم رو بیشتر توضیح بدید ببینم!

امیرحسین گفت...

مردونه بود! شامل غذا پختن و فیلم دیدن و ظرفا رو شستن و لباسا رو اتو کردن و این قبیل امور!

خانوم نون گفت...

کارای مردونه خوبی دارید! به کارای مردونه ما هم سر بزنید!!

امیرحسین گفت...

حالا شما دعا کنید قسمتمون بشه! بعد ما میدونیم و ظرف شستن و غذا پختن!!!

خانوم نون گفت...

فعلا که آی باکلاه پیغام داده بهتون که اگه پیتزا بهت نمیسازه، بده من بخورم :)))

امیرحسین گفت...

ای آقا!چرا پیتزای مونده؟! پیتزای تر و تازه و داغ در خدمت باشیم! سیر هم که نشدیم با هم میریم بعدش کباب میزنیم! اپتایزر هم میریم چیز کیک میخوریم!!!

ساناز گفت...

آی امیرخان این همه تبعیض صحیحه آیا؟
تا کی باید تو صف واستیم تا شما بالاخره ببینی خانوم ه دکترا گرفته؟
بعدم یه وقت منُ دیدین سین.صاد ببینین به باقی دوستان سین قاطی پاتی نشه آینده‌مون به فنا بره خدای نکرده

امیرحسین گفت...

والا این روزا خودتون که در جریانید چقدر مخارج بالاتر رفته؟ مدام هم این استرس رو داریم که یارانه مون روقطع کنن! اینه که مجبوریم راه های جایگزین درست کنیم برا خودمون! شرمنده ولی پول میگیرم خواب میبینم! زیاد هم نمیگیرم. آدم منصفیم. خوابهای منم تضمینیه. امکان نداره با کسی دیگه قاطی بشه! اگه قاطی میشد که تا الان باید خانم ه 12 بار دکتراشون رو میگرفتن!!

هدی گفت...

ینی خیلی راضیم که در خواب و بیداری حرف دکترای منه :)))