۱۳۸۵/۰۹/۲۷

آدم رفیق بازی نبوده و نیستم. از بچه گی و دوران دبستان یادم میاد که خیلی اهل تلفنی حرف زدن نبودم. همیشه همه ازم دلخور بودن که چرا مثلا" تلفن کم میکنی یا خیلی پای تلفن حوصله حرف زدن نداری. یادم میاد از مدرسه که میومدم خونه فوری یکی از دوستام زنگ میزد و یک ساعت حرف میزد. حالا اونم چه حرفایی؟ مایی که تا نیم ساعت پیشش با هم بودیم. انقدر بی حوصله حرف میزدم که طرف حوصله ش سر میرفت و قطع میکرد. البته الانم هنوز اون عادت بد تلفن نزدن و بی حوصله بودن پای تلفن رو ترک نکردم. ترجیح میدم حضوری باشه تا پای تلفن. هیچ وقت هم دوستامو نگه نداشتم. بعد از هر دوره ای اونا فراموش شدن و دوستای تازه تری پیدا کردم. البته تنها کسایی که صبر زیادی داشتن تو تحمل کردن من و هنوز هم دوستیمون پابرجاست ( و شاید خیلی محکمتر از قبل) شاسوسای پسر و محمود و یه کمی هم رامینه. از اون همه دوست دوران طفولیت تا دانشگاه همین سه نفر موندن. این رو هم بگم که در زمان خودش خیلی هم دوستیای محکم و خوبی داشتم. احتمالا" بعدش هم بخاطر همین که من تلفن نکردم و اهل تلفن نبودم دوستیا به هم خورده. ولی خدایی بعضیا تو بی معرفتی روی من یکی رو کم کردن!!

هیچ نظری موجود نیست: