۱۳۸۵/۰۹/۲۵

یه همکاری داریم که من خیلی خوشم نمیاد ازش. یکی اینکه خیلی سیگار میکشه. دیگه اینکه خیلی خونسرد و دل گنده س!!یکی اینکه همچین زیادی نچسبه. منم وقتی از یکی خوشم نیاد هیچ جوری نمیتونم طوری رفتار کنم که نفهمه. فوری طرف میفهمه که من خوشم نمیاد ازش. امروز این همکار ما اومده میگه دیروز تو کرج چند تا اتوبوس گذاشته بودن کنار پایگاهی که حوزه اصلی رای گیری بوده. تموم کسایی که رای میدادن رو میبردن یه رستوران نزدیک خونه ما و بهشون ناهار میدادن. نفری 5000 تومن هم میدادن!!!میگم خوب اونایی که صبح رای دادن چی؟یا بعد از ظهر؟!!شام و صبحانه و عصرونه نمیدادن؟ میگه به اونا 5000 تومن رو فقط میدادن. میگم آقای فلانی، بیخیال! این حرفا دیگه خیلی قدیمیه و مخصوص صف مرغ و تخم مرغه که ملت بیکارن میشینن داستان میبافن. میگه نه به خدا. من خودم شاهد بودم. میگم رای دادی؟ میگه نه ولی اونجا بودم میدیدم! بی خود نیست میگم نچسبه!

هیچ نظری موجود نیست: