۱۳۸۳/۰۱/۰۴

صبح روز چهارم مياي سراغ اينترنت و ميشيني مطالب دوستاتو ميخوني و براشون كامنت ميذاري و ميبيني كلي برات كارت تبريك فرستادن. حالا ميخواي اولين مطلب سال جديدتو بنويسي. بازم همون حس چند روز قبل مياد سراغت كه ميبيني بازم حرف زدنت نمياد.همون حسي كه تو آخرين پست سال قبل هم اومده بود سراغت. يعني به نظرت هيچي فرق نكرده؟مگه نه اينكه ميگن سالي كه نكوست از بهارش پيداست؟خوب اينم از اولين نشونه هاي سال جديد!اين چند روزه خونه نبوديم. هيچ جا خونه خود آدم نميشه.كلي كار عثب افتاده داريم خنوز هيچ كدومشو انجام نداديم. راستش خيلي حال و حوصله انجام دادنشم نيست. راستي چرا انقدر بيحالم؟ آدم همش ميخواد بخوابه.همه موجودات تو بهار از خواب بيدار ميشن اونوقت ما....سينما ميخوايم بريم ولي نميدونم اين فيلمايي كه الان رو پرده هست خوبه يا نه. كوه ميخوايم بريم.پياده روي ميخوايم بريم. كلي ديدو بازديد بايد بريم. به هيچكي هنوز زنگ نزديم. و كلي كاراي ديگه . ولي افسوس كه حس و حال هيچ كاري نيست فعلا.از فردا هم فكر كنم بايد برم شركت.مسافرتم هنوز هيچ جا نرفتيم.اينم از سال ۱۳۸۳ كه اين همه منتظرش بوديم. حالا اين از اولش. آخر سال هم كه نگاه ميكنيم ميبينيم كلي كار انجام نشده مونده. خدا كنه لااقل پشيموني نداشته باشيم.ببينم كسي اين چند روزه سينما رفته؟فيلم خوب الان چي هست رو پرده؟تلويزيونم كه هنوز درست حسابي نشستيم ببينيم.پس چي كار كرديم آخه اين چند روزه؟!

هیچ نظری موجود نیست: