۱۳۸۶/۰۵/۳۰

امروز صبح بالاخره پلاک ماشین رسید و رفتم ماشین رو گرفتم. 18 روز ماشین تو بیابون خدا ( به اسم پارکینگ راهنمایی رانندگی) زیر خاک و باد و گرما !آخی ماشین نازنینم! جالبیش اینجا بود که هیچی هم پول پارکینگ ندادم. برا یارو کلی خالی بستم و اشکشو درآوردم! یه کم دیگه ادامه میدادم یه مقدار هم پول بهم میداد!
*
دست چپم عملا" از دیروز فلج شده. ماهیچه هاش به شدت گرفته. کتفم الان حرکت نداره. نمیدونم برا شبای دیگه چیکار کنم. تازه دیشب هم کلی جرزنی کردم و نصفه نیمه انجام دادم. دیشب میگه خودتون رو وزن کنید. 74 کیلو شدم. میگم من 2 کیلو چاق تر شدم که. میگه طبیعیه. آخه آب رفته بین چربیات و وزنت بیشتر شده. یعنی میخواد شیکمت کوچیک بشه! آی خدا دستم!حالا علی انگیزه داره. اون میخواد زن بگیره! خوب سختیاشو هم تحمل میکنه. من که خرم از پل گذشته که!من چرا باید اذیت بشم؟!
*
دلم بستنی قیفی وانیلی میهن میخواد! این اطراف فقط پاک پیدا میشه و منم دوسم نمیاد! من میهن میخوام فقط!حالا اگه لیتری میهن هم بود قبول میکنم!هیشکی منو دوس نداره.

هیچ نظری موجود نیست: