۱۳۸۶/۰۵/۱۱

دیروز روز من بود. نزدیک شرکت دیدم یه پیرمردی که خیلی پیر بود کنار خیابون وایساده بود و میخواست رد بشه . ولی خیابون خیلی شلوغ بود. منم رابین هود بازیم گل کرد و رفتم دست پیرمرد رو گرفتم که رد کنم از خیابون. دستش رو با شدت پس کشید و یه فحش نیمه خفن هم داد ! گفتم پدر جان مگه نمیخوای رد بشی از خیابون؟ گفت به توچه؟!بازم همون فحش رو داد!شب هم سر کلاس زبان با استاد دعوام شد و از کلاس خودم رو اخراج کردم ( از بس که استاد بی تربیتی این ترم داریم!) . موقع کوبیدن در به هم پام به سیم ضبط صوت گیر کرد و اونم افتاد و نفهمیدم شکست یا نه. موقع خونه اومدن هم منتظر تاکسی بودم. یه خانم خیلی با شخصیت ! هم قبل از من ایستاده بود. هردو میگفتیم شهرک. بعد یه پژو وایساد. من جلوتر بودم و رفتم سوار شدم! یارو رانندهه یه جوری نگاه کرد و گفت فرمایش؟!!!من مسافر کش نیستم! فهمیدم که من اشتباهی سوار شدم و ماشین رو محض روی گل اون خانم با شخصیت نگه داشته بودن! اون خانم هم با لبخند فاتحانه سوار ماشین شدن و بقیه ش به من چه!منم کلی ضایع شدم.

هیچ نظری موجود نیست: