۱۳۸۲/۱۰/۱۱

چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست....( فروغ)

* * * * * *
تولد حضرت عیسی مسیح ( با تاخیر یه هفته ای) و سال نو میلادی مبارک. به قول بچه ها کریسمستون مبارک!

* * * * * *
بالاخره لیلا هم رفت واکسنشو زد! دیگه نزدیک بود اشک منو در بیاره. از بس اصرار کردم. حالا میگه باید برام کادو بخری که من رفتم واکسن زدم!چه کادویی از این بالاتر که من دیگه غر نمیزنم ؟!

* * * * * *
شرکت ما یه سایتی داره که خیلی ابتدایی و ساده س. آخه خیلی هول هولکی و عجله ای شد. طراح سایت وقت زیادی نداشت که بخواد تکمیلش کنه. قبل از یه نمایشگاه خارجکی بود و زودی باید سایتو راه مینداختیم. حالا یادمون افتاده که باید تکمیلش کنیم. یعنی وقتی تو لیست محصولات میریم بشه برا هر محصول یه عکس هم بذاریم. یا حتی چند عکس. کسی هست که علاقه به این کار داشته باشه،وقت داشته باشه و ازهمه مهمتر اینکه ارزون هم حساب کنه؟!فقط لطفا" زودی به من اطلاع بدید.

* * * * * *
اینو ، اینو ببینید.

* * * * * *
آقا من از این فرزاد جمشیدی که تو این چند شبه از ساعت ۸ تا ۹ شب شبکه اول برنامه برا زلزله بم اجرا میکرد خیلی خوشم میاد. همین مجریه باشگاه مهرورزان جوان. یه جورایی عاشقش شدم!من با اینکه اصلا" اهل تلویزیون دیدن نیستم ولی هر جوری بود این برنامه رو نگاه میکردم. خیلی با احساسو عاشق مسلکه. از اوناس که حرفاش به دل میشینه. از اوناس که اگه ۸-۷ ساعتم پیشش باشی خسته نمیشی. میگید چیکار کنم؟!؟!

* * * * * *
یه تشکر ویژه هم به حضرت کلانتر وبلاگستان بابت لطفی که کردن و بالاخره کانتر وبلاگو راه انداختن. ایشالا عروسیت بیام برات تعداد مهموناتو بشمرم!

* * * * * *
دلم حسابی هوس مهمون کرده. دوس دارم شب که میرم خونه زنگ بزنن و کلی مهمون بیاد. از اون مهمونایی که شام وناهارشونو از رستوران فارسی میگیرن و میان اونجا!!!بنده خدا محمود و حمید جمعه گذشته بعد از مدتها اومدن خونه ما مهمونی!ناهارشونو هم من گفتم با خودشون بیارن!البته برا ما هم آوردن!اینجور مهمونا خوبن. آدم دوس داره یه هفته کامل بیان اونجا مهمونی!البته به شرطی که ظرفاشونم خودشون بشورن!محمود بیچاره که فکر نکنم تا مدتها اونطرفا پیداش بشه. آره خلاصه هوس مهمون کردم. از اونا که یهو کلی آدم میاد با بچه های شلوغ که از سرو کول هم بالا میرن و خونه رو حسابی دربو داغون میکنن. از اونا که وقتی میرن یهو احساس میکنی خیلی تنها شدی. از اونا که تا یه هفته باید خونه رو مرتب کنی که بشه مثل اولش. از اونا که باهاشون راحتی. رودرواسی نداری. بابا چرا مثل قدیما که خونه مامان اینا مهمون اینجوری میومد دیگه کسی این حالو حوصله رو نداره؟ چرا همه انقدر سرگرم زندگی خودشون شدن؟این خیلی بده. من دوس نمیدارم!

هیچ نظری موجود نیست: