۱۳۹۳/۰۳/۲۵

از حاتم طایی کریمتر!

دیشب خواب دیدم رفتیم چلوکبابی شرف الاسلام! یه قرار وبلاگی به میزبانی من بود. همه هم بودن! اعصابم خورد بود که چرا من همه رو مهمون کردم. خوب چی می شد هرکی دنگ خودش رو میداد؟! صبح پاشدم و به ذهنم رسید که شماره کارت بدم تا پولهاتون رو به کارتم بریزید و اینطوری بی حساب بشیم!!! 

۱۳ نظر:

هدا گفت...

به نظرم کبابش خوب نبود اصلاً! مزه نداد! پولش رو نمیدیم! :دی

MisS nc گفت...

حیف شد من نبودم .
حالا همون شرف الاسلام تو بازار ؟؟؟ تو اون شلوغ پلوغی چطوری قرار وبلاگی گذاشتی ؟

MisS nc گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
امیرحسین گفت...

اتفاقا" خانم دکتر شما یه پرس هم اضافه گرفتی برای ناهار فردات! خوب نبود و مزه نداد؟ شماره کارت بدم؟

امیرحسین گفت...

همون شرف الاسلام تو بازار. گفتیم یه جا باشه غذاش خوب باشه. راستش یادم نیست کیا بودن. من فقط 3-4 نفر رو یادمه. ولی غذاش انصافا" خیلی خوب بود!

هدا گفت...

من نبودم اصن! اون فوتوشاپ بوده!! :دی

امیرحسین گفت...

اتفاقا" داشتیم غیبت یه نفر رو میکردیم. نینا هم بود و خبرای دست اول داشت در مورد اون نفر. ما حرف میزدیم و نینا میخورد! به روی خودشم نمیاره حالا!

هدا گفت...

:)))
غیبت کی؟؟ بریم آقا یه بار واقعنی! خیلی وقته عیبت نکردیم!! پول غذامون رو هم دنگی میدیم! قول!! :دی

امیرحسین گفت...

فکر کن در ملاء عام بگم غیبت کی!!! بعد هم اول پول دنگتون رو بدید بعد من در خدمتم!!!

هدا گفت...

شماره حساب بدید! :دی

امیرحسین گفت...

پس بی زحمت حالا که دارید بانک میرید پول بقیه رو هم حساب کنید. بعدا" ازشون بگیرید!

هدا گفت...

پول بقیه رو از نینا بگیرید! حسابشم ارزیه بهتره! :دی

امیرحسین گفت...

پس دستتون بهش میرسه بگید 560 دلار کانادا شده!