دیشب خواب دیدم رفتیم چلوکبابی شرف الاسلام! یه قرار وبلاگی به میزبانی من بود. همه هم بودن! اعصابم خورد بود که چرا من همه رو مهمون کردم. خوب چی می شد هرکی دنگ خودش رو میداد؟! صبح پاشدم و به ذهنم رسید که شماره کارت بدم تا پولهاتون رو به کارتم بریزید و اینطوری بی حساب بشیم!!!
۱۳ نظر:
به نظرم کبابش خوب نبود اصلاً! مزه نداد! پولش رو نمیدیم! :دی
حیف شد من نبودم .
حالا همون شرف الاسلام تو بازار ؟؟؟ تو اون شلوغ پلوغی چطوری قرار وبلاگی گذاشتی ؟
اتفاقا" خانم دکتر شما یه پرس هم اضافه گرفتی برای ناهار فردات! خوب نبود و مزه نداد؟ شماره کارت بدم؟
همون شرف الاسلام تو بازار. گفتیم یه جا باشه غذاش خوب باشه. راستش یادم نیست کیا بودن. من فقط 3-4 نفر رو یادمه. ولی غذاش انصافا" خیلی خوب بود!
من نبودم اصن! اون فوتوشاپ بوده!! :دی
اتفاقا" داشتیم غیبت یه نفر رو میکردیم. نینا هم بود و خبرای دست اول داشت در مورد اون نفر. ما حرف میزدیم و نینا میخورد! به روی خودشم نمیاره حالا!
:)))
غیبت کی؟؟ بریم آقا یه بار واقعنی! خیلی وقته عیبت نکردیم!! پول غذامون رو هم دنگی میدیم! قول!! :دی
فکر کن در ملاء عام بگم غیبت کی!!! بعد هم اول پول دنگتون رو بدید بعد من در خدمتم!!!
شماره حساب بدید! :دی
پس بی زحمت حالا که دارید بانک میرید پول بقیه رو هم حساب کنید. بعدا" ازشون بگیرید!
پول بقیه رو از نینا بگیرید! حسابشم ارزیه بهتره! :دی
پس دستتون بهش میرسه بگید 560 دلار کانادا شده!
ارسال یک نظر