۱۳۸۹/۰۲/۲۸

دیروز به اتفاق دو تا از بروبچ و برادر خانم محترم رفتیم خون بدیم. بعد دو تا جون دوست ( برادر خانم و پسر خاله) جوری به مسئول پذیرش گفتن ما جنوب بودیم که انگار ایدز دارن. اونم ازشون خون نگرفت. من هرچی میگم بابا آخه گفتن نداره که. مالاریا که ندارید که. اینا هم حس مسئولیتشون قلمبه شد و گفتن ما سوگند میخوریم که جز حقیقت هیچی نگیم! نتیجه این شد که من و پسر داییم فقط خونمون رو به بشریت اهدا کردیم و البته مطمئنم با غلظت خونی که ما داشتیم ، خونمون رو تو جوب میریزن! بعد مسئله دیگه ای که توجه من رو جلب کرد این بود که ایام شهادت و مناسبتای مذهبی وقت مناسبی برا خون دادن نیست! یه دلیلش اینه که ملت همه حس نوع دوستیشون قلمبه میشه و غلغله میشه اونجا. یه دلیل دیگه ش هم هیچی!!!!

۲۳ نظر:

خانمه گفت...

خدا خيرتون بده برادر كه كار بسيار خوبي ميكنين

سلانه گفت...

سلامممممممم:)
ببین اینکه خونت غلیظه باعث نمیشه بریزنش تو جوب.. یه کم آب قاطیش میکنن هم رقیق میشه هم به جای یه نفر به دو نفر تزریق میکنن!!!

سلانه گفت...

بعدنی اون دلیل دومت خیلی منطقی نبود ها.. حالا خواستی یه پست جداگانه در مورد این دلیل دوم بنویس بشینیم سرش منطقی بحث کنیم و به نتیجه برسیم!

سلانه گفت...

حالا اونی که خون گرفت از زن منا بود یا از سیبیل جماعت؟!

سلانه گفت...

شماها چقده فامیل هماهنگ و همراهی هستین.. یه لشکر آدم راه افتادین رفتین که دو نفر خون بدن؟!

امیرحسین گفت...

اه اه از این زن منا بودن!!! انقدر حالم گرفته شد!

سمن گفت...

آخی پس بالاخره قسمت نشد یه آقا بیاد ازت خون بگیره.چه ضد حالی خوردیااا!

امیرحسین گفت...

خیلی ضد حال بدی بود! تا آخر شب دپرس بودم! حتی از شما چه پنهون اشک تو چشام هم جمع می شد!

ریواس گفت...

بعد اونقت شلوغ که میشه اینا ه خون میگیرن، خشانت میشن و ...
خوبه باز از این زن منا بودن! فک کن سیبیلشم کلفت بود و خشانتم داشت و ...

امیرحسین گفت...

البته زن منا بودن ولی سیبیلم داشتن!!!

ناشناس گفت...

امیر اگه درست دقت می کردی طرف از تو اصلا خون نگرفت. هیچ از خودت پرسیدی چرا شلنگی که به دستت وصل بود، سوزن نداشت؟
:)))
س-ر

بهار گفت...

ااا دوباره سيبيل واسه زن منا مد شده؟؟؟

بهار گفت...

بعد من اين ربط جنوب بودن با خون ندادن رو نگرفتم..اگه از سفر اومده باشي خون نبايد بدي؟

بهار گفت...

راستي امير تو كه اين همه خون ميدي خوب براي يه بار هم كه شده فيد وبلاگتو بده ديگه!

ییلاق ذهن گفت...

این مسائل بیخیال مهم اونیه که خون گرفته :D

مريم گفت...

خب ايضا من هم نفهميدم كه ربط جنوب با باقي مسايل چيه؟؟؟

نرگس گفت...

میگم مگه جنوب باشی خون نمیگیرن؟؟
مگه ما جنوبیا چمونه؟ [خنده]اما جدا آفرین
رفتین خون دادین
دفعه بعدی بی مناسبت برین
از من که با این هیکل و وزن خون نمیگیرن
بعد هم اینقدر ترسو هستم که هر وقت خون میدم سرگیجه و سیاهی و کر شدن و غیره همراهشه
خلاصه اینکه دست شما درد نکنه

امیرحسین گفت...

والا جنوب بودن مشکلی نداره. ولی یه سری شهرای جنوب اگه رفتی باشی خون نمیگیرن. مثل چابهار و قشم و جزایر دیگه. اونم به خاطر ترس از مالاریا که ممکنه ناقل مالاریا باشی و خودت هم ندونی.(فقط بندر عباس مشکلی نداره)

هانيه گفت...

الآن من فقط دلم مي‌خواد اون يه دليل ديگه‌ش رو بدونم!

arezou گفت...

من اگر جای این سازمان خون بودم حتمن از شما قدر دانی میکردم چون نصف پستهای شما در مورد خون دادن است و همین تبلیغات نامحسوس شماست که پای آقایان را به انتقال خون باز میکند . بعد هم شما اصلن نگران غلظت خون نباشید از خون شما به عنوان شربت غلیظ استفاده می کنند . دو قاشق خون امیرخان در یک پارچ خونابه نتیجه ی کار یک پارچ خون مرغوب و مقوی :)

Mr.Moon گفت...

آره ظاهرا سکته کرده
:(

آوین گفت...

نیستی این روزا مهندس جان کجایییی ؟؟؟

ریواس گفت...

من یه سوالی دارم درباره این لبنکه!
اونوقت اسم پدربزرگ شون "زیبا" بوده یعنی؟
*
چیه؟ بیکارم که تا تهش خوندم؟