۱۳۸۷/۰۸/۲۷

صبح ها که میام شرکت اگه حوصله کنم میرم سر ازگل و نون میخرم برای صبحانه. امروز یه آقایی پشت سرم بود که به نظرم دیوونه بود. خیلی قیافه خوب و خوش لباس بود ولی حرفاش به ادم عاقل نمیخورد. صبح کله سحر داره برام از مضرات نون خوردن زیاد و مسائل ژئوپلتیکی و نظام بین الملل حرف میزنه. بعد هم گیر داد به یه خانم که چرا 10 تا نون میخری! بعد هم به سلامتی از خجالت هم دراومدن و جد و آباد هم رو با انواع فحشای بسیار رکیک رو سفید کردن! مردم ناراحت و بی اعصابی داریم. سر کوچکترین چیزی شاخ به شاخ میشن!!
*
دخترک با چشاش با آدم حرف میزنه. وقتی باهاش حرف میزنیم با دقت نگاه میکنه و میخنده. فکر میکنم الان دیگه میتونه مارو تشخیص بده.

هیچ نظری موجود نیست: