۱۳۸۷/۰۸/۲۰

همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف
به امید انکه روزی به شکار خواهی آمد.....
*
دخترک رو پریشب بردیم دکتر برای اندازه گیری وزن و قد و چک آپ. البته اینکه میگم بردیم واضحه که لیلا برد! دکتر بعد از معاینه گفته که باید خیلی باهاش حرف بزنید قصه براش تعریف کنید و کتاب رنگی نشونش بدید. من هرچی فکر کردم دیدم قصه ای بلد نیستم . نه شعری، نه قصه ای، نه حکایتی. هیچ! میشه از حالا برای دخترک قصه مهتاب و علی رو بگم؟ قصه گالان اوجا و سولماز؟ قصه ارمیا و آرمیتا؟شاید دخترک بیشتر از قصه های حسنی نگو بلا بگو خوشش بیاد.

هیچ نظری موجود نیست: