۱۳۸۷/۰۶/۰۶

دخترک 23 روزه شده و مدت زمان بیداریش بیشتر. البته کماکان مثل معتادا با اولین قلپ شیر که میخوره نئشه میشه و میره تو چرت! دیشب بالاخره بغلش کردم و دخترک میخواست من رو بخوره و من هیجان زده شدم و من هم میخواستم بخورمش! ولی خوب بوسیدن لپ و کله و دست و پای دخترک لذتی داره وصف ناشدنی. مخصوصا" که صورت تیغ تیغی آدم فرو بره توی لپش!
*
روزی که شناسنامه براش گرفتم یکی از همکارا ( مامان شرکت) یه دفترچه حساب کوتاه مدت که برای دخترک افتتاح کرده بود به عنوان کادو بهم داد. با رئیس بانک صحبت کرده بود که بتونه حساب رو بدون شناسنامه باز کنه و من رفتم فقط امضا کردم. انقدر این کادو چسبید. چون خیلی غیر منتظره بود. حالا دخترک یک حسابی داره که به اسم خودشه و من فعلا" حق برداشت دارم ازش. گذاشتم برای روزای پیری و کوری و درماندگیمون! امروز هم پولهایی که به عنوان کادو گرفته بوده رو ریختم به حسابش.
*
چقدر این وبلاگ خاله زنک تر شده!
*
ای پاییز با شکوه! صدای پاتو میشنوم. هوم! چه هوای قشنگی میشه بعد از ظهرا.

هیچ نظری موجود نیست: