۱۳۸۶/۰۴/۱۸

18 تیر 78 من دوره آموزشی سربازی بودم. 4 تیر رفته بودم و تازه اوایل دوره بود. پادگان نیروی مقاومت بسیج یزد. تو اوج گرما. نه رادیو داشتیم، نه تلویزیون و نه روزنامه و نه مرخصی شهری. تازه ما افسر وظیفه بودیم و امکاناتمون بیشتر بود! یه روز یکی از سرباز صفرا ( زیر دیپلما) خبر آورد که کودتا شده تو کشور!!!!بعد میدیدم که نیروهای کادر به جنب و جوش افتادن و یه عده میرن و یه عده میان و اسلحه میبرن. تا اینکه یکی از بچه ها از اتاق سردار رئیس پادگان یه رادیو دزدید! شبا میرفتیم تو دستشویی و رادیو بی بی سی گوش میکردیم! یه چیزایی فهمیدیم چه خبره. یه شب ساعت 3 صبح مارو بیدار کردن و جمع کردن وسط محوطه و سخنرانی کردن که ضد انقلاب توطئه کرده و باید ما بسیجیا جلوشون وایسیم. یه روز ( گمونم 23 تیر بود) اسلحه دادن دستمون و بردنمون جلوی دانشگاه یزد. تا اون روز اصلا" آموزش کار با سلاح بهمون نداده بودن. اسلحه خالی! دانشجوا شعار میدادن توپ تانک بسیجی.... ما هم شعار میدادیم مرگ بر منافق!!!بعد هم بردنمون مسجد جامع یزد و اونجا هم شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه می دادیم. یه نفر هم گذاشته بودن بالا سرمون که کسی جیم نزنه یا همه شعار بدن و اینا! یادمه اونروز بعد از اتمام مراسم با سه تا از بچه ها جیم زدیم. رفتیم یه دست فالوده یزدی و بعدم یه دست چلوکباب و کلی حله حوله ( هله هوله؟!) زدیم تو رگ . قیافه مون هم مثل جزامیا بود. کله کچل. صورت پر از ریش و لباس گشاد سربازی . هرکی می دید دلش می سوخت. شب برگشتیم پادگان گفتیم ما گم شده بودیم!!25 روز هم اضافه خدمت خوردیم که خوب کشک بود! البته بازار شایعات هم گرم بود. یکی میگفت 100 نفر کشته شدن.هر کی یه چیزی می گفت خلاصه. این بود خاطره من از 18 تیر 78!

هیچ نظری موجود نیست: