۱۳۸۵/۰۸/۱۶

روز یکشنبه آخری که میخواستیم برگردیم ، صبح اومدیم میدون مرکزی شهر. میدون Duomo . یه کلیسای خیلی بزرگ و قدیمی و زیبا اونجا بود . یه صف خیلی طولانی هم برای ورود به کلیسا. ابتدای کلیسا مقررات ورود به کلیسا این بود که با لباس باز و شلوارک و اینا وارد نشید. پلیس هم کنترل میکرد. وارد کلیسا که شدیم دیدیم مراسم هست. جمعیت خیلی زیادی هم اومده بودن. داشتن دسته جمعی آواز میخوندن. وقتی که کاردینال داشت صحبت میکرد یا موقع دعا خیلی ساکت بودن. صدا فقط از توریستایی در میومد که مثل ما برای دیدن و نه دعا کردن اومده بودن. ما هم همش داشتیم صلوات میفرستادیم که یه وقت جزء اینا حساب نشیم!تا اسم پاپ بندیکت میومد دست میزدن. یکی دو بار ما دست نزدیم بعد یه نفر با ناراحتی یه چیزایی به زبون ایتالیایی گفت و لابد اینکه چرا دست نمیزنید. با پر رویی از رو دست و پای ملت رد شدیم و رفتیم اون جلوی مراسم که بتونیم فیلم و عکس بگیریم. دعا خوندنشون جالب بود. چشاشونو میبستن و زیر لب زمزمه میکردن. یا زانو میزدن و دعا میخوندن. بعد که بیرون میومدن دوباره همون لباسای قبلشون رو میپوشیدن تا خدای نکرده گرمای پاییزی اذیتشون نکنه! داشتم فکر میکردم که الان مسیحیت جز یه پوسته آئینی هیچی ازش نمونده. دلشون به همین مراسم کلیسا خوشه و بعدش هیچی. هیچ برنامه ای برای زندگی بهشون نمیده. خدا نکنه ما مسلمونا هم دینمون رو تبدیل کنیم به آئین فقط. اینکه از عاشورا فقط سینه زدن و سیاه پوشیدنشو بگیریم. اینکه از شبای قدر و ماه رمضون فقط علی علی گفتن رو بلد باشیم و نخوایم از راه و رسم امام علی ( ع) پیروی کنیم. تفکر قسمت اعظم دینمونه که متاسفانه خیلی جاها بهش توجه نمیشه و به مراسم اکتفا میشه. اینم عکسیه که شرح لازم نداره! بیرون که اومدیم چند تا عروس دوماد چینی دیدیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه همچین دومادایی رو!

هیچ نظری موجود نیست: