۱۳۸۷/۰۵/۰۲

20 سال از اتمام جنگ گذشته. زمستونا گاز نداریم! تابستونم برق! به امید خدا از چند روز دیگه اب هم به نوبت قطع میشه. اونوقت میشه جهان چندم به نظرتون؟!
*
میگما چرا شما انقدر خودتون رو اذیت میکنید و از گرما شکایت دارید؟ کافیه به خودم بگید تا ماشین رو ببرم کارواش! سه سوت هوا طوفاتی میشه و بعدم گرد و خاک و بعدم بارون! به همین ساده گی. یعنی تا حالا من حتی یک بار هم نقیض این رو ندیدم. میخواد وسط چله تابستون باشه میخواد هر وقت دیگه. من عادت ندارم ماشین رو زیاد کارواش ببرم. معمولا" میدم سرایدار شرکت میشوره. هر بار که دادم شسته به یک ساعت نگذشته که یه گرد و خاک زیاد و بعدش هم چند قطره بارون انقدری که ماشین رو لجن مال کنه!!! این بارم که با زور رفتم کارواش دیروز اینطور شد. حکمت خدا رو میبینی؟!
*
صبح یکی از این ماشین خوشگلا اومد سبقت بگیره ازم و من اجازه ندادم. بوق ممتد زد و منم که اعصاب نداشتم گفتم مرگ! بعد پیچیدم تو کوچه شرکت. یهو دیدم پشت سرم پیچید و اومد پایین گفت چی گفتی؟! خدا وکیلی وحشت کردم. گفتم کی؟ من؟! گفت آره چه ....زدی؟! گفتم هیچی بابا! دعاگو بودم! گفت از این به بعد.....( گفتنی نیست!) بعد منم گفتم چشم قربان!
*
تو این بی برقی جلوی در شرکت ایستاده بودم که یهو دیدم یه لامبورگینی اومد تو صف بنزین ! اووووووف! فکم هنوز آویزونه! 480 میلیون ماشین!! قدیما با این پول هواپیما میخریدن!
*
دقت کردی چقدر بی جا علامت تعجب میذارم؟! خوب میشم یعنی ؟
*
من هنوز بی اعصابما! حواستون باشه خلاصه!

هیچ نظری موجود نیست: