۱۳۸۶/۱۲/۰۵

یه آقای مسن و جا افتاده ای تو تاکسی داشت ماجرای همسر و پسر جوونش رو که بارها امام زمان رو دیدن تعریف میکرد. میگفت امام زمان به همسرم تلفن کرده و کلی از امراض خانم رو گفته و گفته که درمانش چیست و کلی مزخرفات دیگه. پسر جوونش هم امام زمان رو به عنوان مسافر سوار کرده و یه مقدار پول و یه سیب گرفته! و وقتی اون سیب رو توی یخچال گذاشتن و بعد از چند روز خوردن تمامی امراض جسمی 45 ساله شون برطرف شده! و تازه به جوانک گفتن که باز هم به ملاقاتت میام!مردک کذاب!
*
اون گوشه از قول امام کاظم ( ع) نوشته ملعون است کسی که غیبت برادر( دینی) ش رو بکنه. خدا بهمون رحم کنه!
*
چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را.....

هیچ نظری موجود نیست: