۱۳۸۶/۰۲/۰۴

جلوه اي كرد رخش ديد ملك عشق نداشت
عين اتش شد از اين غيرت و بر ادم زد
*
از صبح یک بشقاب از این قره قوروتایی که از بس ترشن جیگر آدم رو به حلقش میرسونن گذاشتم جلوم و دارم قاشق قاشق میخورم. لامصب تمومی هم نداره! امان از رفیق بد که مامانش همچین چیزی درست میکنه!

هیچ نظری موجود نیست: