۱۳۸۶/۰۱/۲۶

كي گفته دخترا نميتونن يا نبايد خواستگاري كنن از پسرا؟امروز يه خانم بسيار محترم و با شخصيت و اينا از من رسماً خواستگاري كرد برا خواهر زاده ش! جريان از اين قرار بود كه امروز يه كار بانكي پيش اومد كه چون هيچ كدوم از بچه ها نبودن و چكمون داشت برگشت ميخورد من رقتم سمت تجريش. كارم كه تموم شد ديدم دارن اذان ميگن. منم جلوي امامزاده صالح بودم. گفتم ميرم نمازمو ميخونم و ميرم شركت( اين كلاً دومين باري بود كه ميرفتم امامزاده صالح). داشتم بيرون ميومدم كه يه خانم خيلي محترم و متشخص و با كلاس و اينا! اومد جلو گفت پسرم شما ازدواج كردي؟ گفتم بله. چطور مگه؟ گفت حيف شد!گفت برادري داريد كه مثل خودتون باشه و متاهل نباشه؟! گفتم بله چطور مگه؟ گفت يه خواهرزاده دارم كه اونم دختر خيلي خوبيه. گفتم برادرم قصد ازدواج نداره شرمنده. گفت ببخشيد و اومد بيرون. من فكم داشت ميفتاد. اين مدلي ديگه نديده بودم. خواستم بهش بگم اگه خيلي مايل باشيد ميتونيد بيايد من رو از ليلا خواستگاري كنيد!حالا من نميدونم چرا من؟!مني كه اينهمه حساس و بيزارم نسبت به تعدد زوجات و اين مقولات! خوب همين كارارو ميكنن كه آدم مجبوره ثواب كنه! اومدم برا ليلا تعريف ميكنم ميگم ببين چه شوهر گلي داري. همه طلبه ميشن وقتي ميبيننش!!!ليلاي بي انصاف هم نذاشت يه روز بگذره از خواستگاري من. فوري يه اسكاچ و آب و صابون و اينا داده دستم كه شيشه ها رو بشور و پرده ها رو باز كن و بعدم نوبت در كمداس. الانم از فرصت استراحتم استفاده كردم و اومدم اينارو بنويسم! اي داد بيداد!

هیچ نظری موجود نیست: