۱۳۸۵/۱۲/۱۰

اون کلاس رقصی بود که عرض کرده بودم واحدشون انتهای سالنیه که واحد شرکت ما هم هست. یادتونه؟!آها همون! امروز صبح دو تا آقا ظاهرا" به زور وارد واحد شدن( من تعجب میکنم چون اون خانم تا با دوربین مداربسته ش مطمئن نباشه که طرف کیه ، در رو باز نمیکنه. و حتی برای همکار ما هم که خانومه و داشت از فضولی می مرد که اینا اینجا چیکار میکنن در رو باز نکرد و اونو راه نداد و گفت شرمنده باید وقت بگیرید!). بعد ما ییهو دیدیم صدای جیغ و ویله یه مشت ضعیفه بلند شدو چند تاشون با لباسای آنچنانی !!!از واحد پریدن بیرون و به سرعت خودشون رو گم و گور کردن ! اوه اوه عجب بساطیه پس اونجا. اونجا ظاهرا" همه چیز هست جز کلاس رقص. نفهمیدم چی شد فقط این رو فهمیدم که دو روز مونده به کربلا رفتنمون اخه اینا چی بود من دیدم!خدایا توبه!!
*
ویزامون جور شد و ایشالا یکشنبه ساعت 10 صبح حرکت میکنیم به سمت مرز شلمچه. آقاهه میگفت فقط چند نفر تونستیم ویزا بگیریم برا کاروانامون و به بقیه ندادن و مرز مهران هم بسته س.

هیچ نظری موجود نیست: