۱۳۸۴/۰۲/۲۰

صبح جای دوستان خالی نزدیک بود شهید بشم. اونم توسط یکی از برادران زحمت کش مسافر کش!اومدم از خیابون بپیچم داخل کوچه شرکت از عقب کوبید به ماشین. 4 نفر دیگه هم تو ماشینش بودن. اومد پایین و شروع کرد به فحش رکیک دادن. حساب کن ساعت 7:30 صبح که هنوز چشمات باز نشده یکی بیاد بهت فحش ناجور بده. با اینکه آدم آرومی هستم ولی یهو داغ کردم. ماشین رو روشن کردم و دنده عقب گرفتم دوباره محکم زدم به ماشینش. چراغ جلوش شکست. یارو هاج و واج داشت نگاه میکرد.خودم هم یه لحظه ترسیدم. اومد دست به یقه بشه پلیس اومد. گفتم از عقب زده ، داره فحش هم میده. آقا پلیسه گفت مگه شهر هرته که بزنه و فحش بده. بعدم گفتم من از ایشون شکایت دارم. فحش رکیک داده. مسافراش هم شهادت دادن. یارو شروع کرد به داد و بیداد کردن که جناب سروان بی سیم زد که مامور بیاد. به من گفت شما برو. با شما کاری نداریم البته اگه ازش شکایت نداری. گفتم بیخیالش شدم! رانندهه گفت اگه اب بشی زیر زمینم بری میام پول چراغو ازت میگیرم!گفتم آب نمیشم . محل کارم همین ساختمون روبروییه. واحد1!!!هر وقت ادب شدی که فحش ندی بیا پول چراغ رو بگیر. حالا اومدم تو شرکت هر کی زنگ میزنه به بچه ها میگم در رو باز کنید . خودم میرم قایم میشم تو اتاق!
*
به نظرم سوء تفاهم شده. من نگفتم فقط بچه کنکوریا و دخترای 14 ساله میرن نمایشگاه. من خودم هم خیلی دوس دارم وقت پیدا کنم و برم. من گفتم این تیپ آدم هم زیاده اونجا. خدایی زیاد نیست؟!

هیچ نظری موجود نیست: