۱۳۸۳/۱۲/۲۷

نشد که بریم. به همین راحتی. حالا به بهانه تعطیلی سفارت عراق تا هفته بعد یا هر علت دیگه. مهم اینه که نشد. میگه هفته دوم عید جور میکنم که برا اربعین اونجا باشیم. نمیدونم. به هر حال قسمت نشد. اون قدر که جور شدنش فوق العاده غیر منتظره بود ، جور نشدنش نبود. یه جورایی به دلم افتاده بود.بی مقدمه زنگ زد گفت دوس داری اربعین کربلا باشی؟ چند ثانیه غفل کرد مغزم!اومدم بگم پاسپورتم اینجا نیست نا خودآگاه گفتم آره! لیلا هم بیاد؟گفت لیلا و هر کس دیگه ای که میشناسی. نشد آقاجون. نشد. لابد همون حکایت" ...برون در چه کردی که درون خانه آیی"...

هیچ نظری موجود نیست: