۱۳۹۳/۰۶/۰۸

سر پیری و معرکه گیری!

یه 3-2 روزی رفتیم مشهد. موقع بلند شدن و نشستن هواپیما در حد مرگ میترسم! یعنی به حدی که نفسم بند میاد و ضربان قلبم هزار تا و رنگم زرد! زهرا میگفت بابا چرا الکی میخندی؟! بابا چرا اینطوری شدی؟! تازه میخواستم ترسم رو منتقل نکنم. همه ش میگفتم خدایا دیگه سوار هواپیما نمیشم. این یه بار رو رحم کن!

۱ نظر:

امیرحسین گفت...

این ترس از آخرین سقوط هواپیما سراغم اومده