دیروز زهرا رو لیلا برده بود دندونپزشک کودکان. ظاهرا" یه مقدار پوسیدگی دندون داشت. خوب یه چیز طبیعیه که بچه با این سن بترسه . اونم با توجه به اینکه پدربزرگش چند روز پیشا جراحی دندون داشت و یه کم اخ و ناله کرده بود. زهرا هم همه ش توی ذهنش از دندونپزشکی جراحی و آمپول و کشیدن دندون بود. ظاهرا" وقتی خانم دکتر متخصص کودکان داشته دندوناش رو نگاه میکرده ، زهرا هم بغض کرده و گریه ش گرفته. انقدر هم که مظلومه دخترم و فقط اشک میریزه و اهل کولی بازی نیست. اونوقت خانم دکتر گاو بی شعور ( بله دقیقا" گاو بی شعور) که تخصصش برای ک.دکانه و باید بلد باشه چطور با یه بچه حرف بزنه، برگشته گفته اگه گریه کنی مامانت رو از اتاق بیرون میکنم و بهت آمپول میزنم!!! اگه من بودم که دست دخترم رو میگرفتم و از مطب بیرون میومدم و میگفتم خاک بر سرت با اون اخلاق مزخرفت ! تا شب دخترم بغض بود و بی حال.
۲ نظر:
عجب!!!
ئه واااع!!!!
ارسال یک نظر