۱۳۸۵/۰۶/۲۷

از اونجا که من خیلی جون دوستم ( این از اعترافات دوران پس از بیهوشیه که تو حالت خلسه! میگفتم من جون دوستم و البته به همراه خیلی جفنگیات دیگه) و از اونجا که دارم الان دوران نقاهت رو سپری میکنم و نباید به این چشم چپل چلاقم خیلی فشار بیارم که بیشتر از این دیگه درد نگیره و از اونجا که لیلا دعوام میکنه که زیاد بشینم پای کامپیوتر و من هم که خیلی حرف گوش کن و سر براه ، پس خیلی نمیتونم بنویسم و وبلاگ بخونم ( به جون بچه م راست میگم!). به خاطر همین یه چشم بودن داشتم از جوب میپریدم خیر سرم مثلا" خیلی هم نشونه گیری کرده بودم که اونطرف بیام پایین با کله رفتم تو دیوار و یه مشت آدم بیکار هم فقط بهم خندیدن! ولی فقط بگم دوران مزخرفیه. خدا نصیب هیچکی نکنه. فقط خوبیش اینه که دکتر امروز بهم گفت اگه میخوای خوب بشی باید تا 2-3 ماه دست به هیچ کاری تو خونه نزنی و فقط استراحت کنی تا بخیه هات خوب بشن!

هیچ نظری موجود نیست: