۱۳۸۴/۰۹/۲۹

صبح تو نیایش داشتم میومدم و رادیو جوان گوش میکردم( یک صبح یک سلام). این خانم مجری که خیلی هم باحاله با یه نفر کل انداخته بود و داشت طرف رو میزد. من کلی وقت داشتم میخندیدم. پشت چراغ قرمز سئول که رسیدم دیدم خیلی ضایع شده. خنده مو نمیتونستم کنترل کنم. الکی گوشی موبایل رو برداشتم که یعنی با موبایل حرف میزنم و میخندم. حواسم نبود به اطراف. یوهو! دیدم جناب سروان داره میزنه به شیشه. هرچی قسم آیه خوردم که با کسی حرف نمیزدم قبول نکرد نامرد!

هیچ نظری موجود نیست: