۱۳۸۳/۱۱/۲۷

امروز پنجم محرمه. دقیقا" پنج روزه که میخوام بنویسم ولی نمیشه. شاید به قول ایشون هنوز تو حس و حال محرم قرار نگرفتم. هنوز دلم مثل اون سالا آماده نشده. محرم که به لباس مشکی پوشیدن و فسنجون امام حسین خوردن نیست!باید دلت آماده بشه.باید تو دلت یه شور و یه تغییری رو حس کنی. هنوز به اون حس و شور نرسیدم. زمان داره به سرعت میگذره و ظاهرا" قرار نیست من چیزی رو حس کنم. یه چیزی که برام عجیبه اینه که تو بعضی از مراسما انگار عمدا" سعی میکنن که بعد احساسی قضیه رو پر رنگ کنن و اون جنبه اصلی که تفکر تو قیام امام حسینه رو کم رنگ نشون بدن. رو مداحیا بیشتر تاکید میشه. وقت سخنران رو کم میکنن و به جاش سینه زنیا بیشتر میشه. نمیگم سینه زنی و مداحی بده ولی بد اینه که موقع سخنرانی میبینی یه مشت پیرمرد نشستن ولی تا سخنرانی تموم میشه سیل جمعیته که داخل میشه. وبسیار بد اینه که بعضی از این مداحها هرچی دلشون میخواد میگن و هزار تا چیز مزخرف و گریه درآر رو گل و قاطی میکنن و به خورد ملت میدن تا اشک بیشتری در بیارن. مداح هرچی بی سوادتر و خالی بند تر باشه اشک بیشتری در میاره! خیلی سخته که ببینی از قول امام صادق بگن که " حتی اگه یه بودایی الان تو مجلس امام حسین گریه کنه جاش تو بهشته"! هرچی میخوای بگو ولی تورو سر جدت از قول خودت بگو نه امام صادق!برا همینه که میبینی بعد از محرم هیچ تغییری نکردیم و دوباره همون آدمی هستیم که قبلا" بودیم.سعی کنیم برامون عادت نشه این ایام.

هیچ نظری موجود نیست: