۱۳۸۳/۱۰/۱۵

اولی: شوهر فرناز چی کاره س؟
دومی: تو شرکت ساختمانی مهندس ناظره.
اولی: نه بابا چرت گفته!من دیدمش یه روز سر پارک وی داشت با پرایدش مسافرکشی می کرد!
اولی: میگم زری اینا پول خونه شونو از کجا اوردن؟اینا که اصلا" پولی نداشتن!بابای پسره اینا هم که خونشون منیریه هست. به کلاسشونم نمیاد که بخوان تو شهرک خونه بخرن.
دومی: آره بابا آدم با کارمندی که نمیتونه همچین خونه ای بخره!مثل این تازه به دوران رسیده ها هم هستن!
.
.
.
این بخشی از مکالمه ای بود که دیشب تو تاکسی دو تا خانوم کناری ( که سنشون فکر نکنم 5-24 سال بیشتر بود) با هم میگفتن. از تجریش تا شهرک یه ریز داشتن حرفای خاله زنکی میزدن. بوی گند حسادت و عقده از حرفاشون بلند شده بود. خیلی بده که آدم تو این سن بخواد همچین اخلاقی داشته باشه. من تو اقایون خیلی کم دیدم این مدلی. متاسفانه 2 تا خانوم که کنار هم میشیننن بزرگترین تفریحشون همین خاله زنک بازیه.نمیگم همه. قبلا" این تفریح متعلق به قشر خاصی بود ولی الان میبینیم که پیر و جوون، تحصیل کرده و نکرده همه به این امر شریف روی آوردن. کاش حسود نبودن دیگه!

هیچ نظری موجود نیست: