۱۳۸۲/۰۶/۰۹

اشك

با همه بي سرو سامانيم
باز به دنبال پريشانيم
طاقت فرسودگيم هيچ نيست
در پي ويران شدن آنيم
آمده ام تا تو نگاهم كني
عاشق آن لحظه طوفانيم
دلخوش گرماي كسي نيستم
آمده ام تا تو بسوزانيم
آمده ام با عطش سالها
تا تو كمي عشق بنوشانيم
ماهي برگشته ز دريا شدم
تا تو بگيري و بميرانيم
خوبترين حادثه ميدانمت
خوبترين حادثه مي دانيم؟
حرف بزن ابر مرا باز كن
ديرزماني است كه بارانيم
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه يك صحبت طولانيم

هیچ نظری موجود نیست: