۱۳۸۲/۰۵/۱۱

دغدغه

يكي از چيزايي كه گاهي كه بهش فكر مي كنم و واقعا" حيرت زده ميشم , دل ما آدماست. خيلي دل پيچيده اي داريم. برا بعضي از ماها كه ديگه واقعا" عجيب غريبه. بعضيا چنان قفل فولادي بهش ميزنن كه هيچكي نميتونه بهش نفوذ كنه. يعني از هر راهي كه وارد ميشي ميبيني كه به بن بست ميخوري . برا بعضيا هم كه قربونش برم شده مثل كاروانسرا. هركي بياد, هركي بره اصلا" متوجه هم نميشن. شايدم متوجه بشن ولي براشون مهم نيست. اين خيلي بده كه آدم به جايي برسه كه ديگه ورود و خروج ديگران به دلش براش مهم نباشه.به نظر من ارزشمند ترين قسمت وجودي هر كسي دلشه. اگه بنا باشه به اونم بها نديم كه ديگه هيچي. نميدونم اين جمله برا كيه.اصلا" نميدونم برا كسيه يا نه . مضمونش اينه . بعضيا تو زندگي آدم ميان و زودم ميرن. هيچ اثريم تو زندگي آدم نميذارن. ولي بعضيا ميان كه شايدم زود برن ولي رد پايي تو قلب آدم ميذارن كه اثر اين رد پا هميشه تو قلب آدم ميمونه.كاش ميشد در قلبمونو به روي همه باز نكنيم. البته اينم بگم كه روزگار خيلي بدي شده. ادم به هركسي نميتونه اطمينان كنه.انقدر بد شده كه به سختي ميشه بين عشق و هوس تميز داد.خيلي جاها بنظرم بدون اينكه خودمونم متوجه بشيم اشتباه مي كنيم. خداوندا! به ما آنچنان فراستي عطا كن كه عشق را از هوس باز شناسيم و نور رحمان را از نار شيطان تميز دهيم و ميان حقيقت و با طل حقيقت اندود فرق بگذاريم.

هیچ نظری موجود نیست: