۱۳۸۲/۰۵/۱۳

حكمت

از خدا خواستم غرور مرا بگیرد و خدا گفت : نه
او فرمود: باز گرفتن غرور کار من نیست . این تو هستی که باید آن را ترک کنی.
از خدا خواستم که کودکان معلول را شفا دهد و خدا گفت : نه
او فرمود: روح کامل است و جسم زود گذر
از خدا خواستم به من شکیبایی عطا کند و خدا گفت : نه
او فرمود: شکیبایی دستاورد رنج است و به کسی عطا نمی شود – آن را باید به دست آورد.
از خدا خواستم به من سعادت بخشد و خدا گفت : نه
او فرمود: تبرک می کنم اما کسب سعادت کار شماست.
از خدا خواستم روح مرا تعالی بخشد و خدا گفت : نه
او فرمود: خود باید متعالی شوی اما تو را یاری میدهم تا به ثمر بنشینی.
از خدا خواستم مرا کمک کند تا دیگران را به همان اندازه که او مرا دوست دارد دوست بدارم
او فرمود: هان ! بالاخره موضوع را دریافتی .
از او نیرو خواستم، مشکلات را جلوی راهم گذاشت تا قوی تر شوم .
از اوحکمت خواستم، مسائل بسیاری به من داد تا آنها را حل کنم.
از او شهامت خواستم، خطر را در مقابلم قرار داد تا از آن بجهم.
از اوعشق خواستم، انسانهای دردمند را در سر راهم قرار داد تا به آنها کمک کنم.
از او کمک خواستم، به من فرصت داد.
هیچ یک از خواسته هایی که داشتم را دریافت نکردم اما به آنچه می خواستم رسیدم.
دعای من مستجاب شده بود.....

هیچ نظری موجود نیست: